پرتوی از اسمان

سبک زندگی انسانی اسلامی از منظر ایات و روایات

سبک زندگی انسانی اسلامی از منظر ایات و روایات

لطقا در نشر و گسترش این مطالب ما را یاری کنید

نویسندگان
پیوندها

زیارت جامعه کبیره (به مناسبت تولد امام هادی علیه السلام)

به مناسبت شهادت امام علی النقی علیه السلام خالق دعای عظیم الشأن جامعه کبیره ، زیارتی که پرده از اسرار مکنون مقامات عظیم ائمه علیهم السلام را چنان کنار زد که حتی برخی پیروان اهل بیت علیهم السلام هم نتوانستند ، این مقامات را هضم کرده و باور کنند ، که مگر امکان دارد ، که مخلوق به این حد از مقامات رسیده باشد ؟؟؟

زیارت گرانقدر جامعه کبیره که یک دوره امام شناسی عمیق است که می تواند معیار شناخت شیعه واقعی با محبین سطحی نگر اهل بیت علیهم السلام باشد .
به عبارت واضح تر ، شاید بتوان گفت : همانطور که طبق فرمایش  پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله خطاب به امیر المومنین در حدیث : « لَوْ لَا أَنْتَ یَا عَلِیُ‏ لَمْ‏ یُعْرَفِ‏ الْمُؤْمِنُونَ‏ بَعْدِی‏
» [1] علی علیه السلام میزان ومعیار شناخت مومن از غیر مومن می باشد

میزان و معیار شناخت شیعه واقعی از محبین سطحی اهل بیت علیهم السلام هم به نظر می رسد ، همین دعای شریف جامعه کبیره می تواند باشد.

زیرا مضامین بلند و مقاماتی که در آن به امام معصوم علیه السلام نسبت داده شده ، به گونه ای است که عده‌ای از شیعیان را به تردید واداشته، بطوری که قائلین به این مقامات برای امام را متهم به غلو ( یعنی بزرگنمایی بیش از حد ) کردند .

همانگونه که عرض شد ؛ در این زیارت عظیم ، چون گوشه ای از پرده مقامات عظیم آن بزرگواران بالا رفته ، لذا برای عده ای قابل هضم نبوده که آیا اصولا انسان می تواند به این مقام نائل شود که مثلا بکم فتح الله و بکم یختم ،  یعنی این بزرگواران آغاز و پایان خلقت باشند ؟؟؟؟

اینجاست که پای بسیاری لغزید و نتوانستند این امر را هضم کنند ، و قائلین به این مقامات برای ائمه معصومین را با نسبت ناراوای غلوّ نواختند .

نمی‌دانم شاید هم آنها بی تقصیرند ، و این نور جلوه گری ائمه علهیم السلام است که در این زیارت بقدری قوی است که هر چشمی را توان دیدن این نور افشانی عظیم نیست .

این نوشتار دنبال این نیست که وارد این اقیانوس عمیق معارف شود ، چه اینکه کسی می تواند وارد این اقیانوس عمیق شود که خود حداقل در دریاچه ای شروع به تمرین شنا کرده باشد .
لذا اقیانوس معارف اهل بیت کجا و قلم‌های شکسته و لرزان ماها کجا ؟که بقول شاعر :

انجا که عقاب پر بریزد     از پشه ی لاغری چه خیزد

لکن شاید قصه ما قصه آن پیرزن کلاف به دستی باشد که برای خرید یوسف به بازار آمده بود که وقتی با کنایه رهگذارن روبرو شد ، در جواب گفت ، می دانم ، که قیمت یوسف این نیست ، اما آمده ام تا اسم من هم جزو خریداران یوسف ثبت شود .

در آخر اینکه بزرگانی چون آیت الله جوادی آملی در شرح زیارت جامعه کبیره کتابی نوشته اند تحت عنوان ادب فنای مقربان در هشت جلد که امید است جرعه ای باشد برای تشنگان معارف اهل بیت علیهم الصلاه و السلام .

 



[1] بحار الانوار ج 39 ص 19

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۱ فروردين ۹۶ ، ۲۲:۴۶
جعفری

تقلید چرا ؟

بحث تقلید در فروع دین ( به معنای رجوع به متخصص ) امری رایج و عقلائی است که مختص به امور دینی نبوده و یک امر بدیهی است در همه اموری که نیاز به تخصص دارد . که هر انسان غیر مغرضی به صرف تصور این مسأله آن را تصدیق می کند .

لکن بحثی که از طرف برخی شبه روشن فکران  گه گاهی در جامعه مطرح می شود مبنی بر اینکه چرا باید در امور دینی تقلید کرد , یا مثلا چند سال پیش شخصی مثل آغاجری , برای تقبیح و قبیح جلوه دادن تقلید , با توجه به مقدار درک و شعوری که دارد می گوید تقلید کار میمون است .

اینکه تقلید به معنای رجوع به متخصص دین را تشبیه به تقلید میمون ( شکلک و ادای کسی را در آوردن ) کردن , نشان از میزان فهم و درک این به اصطلاح شبهه روشن فکر دارد .

سبکی و سخیفی این سخن بقدری واضح است که نیازی به دادن جواب به عنوان یک شبهه ندارد , اگر هم  جوابی توسط عده ای بیان شده در واقع تنبهی بوده  به یک امر بدیهی که صرف تصور شخص موجب تصدیق آن است , وگرنه نمی شود چنین جوابهایی را جواب از یک شبهه دانست .

اکنون نیز گاهی حرفهایی شبیه همان فکر سخیف اما در لفافه و پوشش با رنگ لعاب جدید زده می شود , لذا در این گفتار بر آن شدیم تا مطالبی را در این زمینه بیان کنیم .

همانگونه که عرض کردم , عدم نیاز به تقلید در امور دینی چیزی نیست که بخواهیم در صدد جواب بیانش باشیم , چرا که عده ای مثل سروش و آغاجری و ... که این حرفها را می زنند , حداقل خودشان را باهوشتر از این می بینم که به حرف خودشان اعتقادی داشته باشند , بلکه اینها دارند پروژه ای ( پشت پرده را ) که دیگران راه اندازی کرده اند اجرا می کنند.

لذا مسأله مهم پرداختن به پشت پرده این قضایات است
مثلا اگر سروش می گوید تقلید نکنید یا بعد از او هاشم آغاجری افاضاتی در این زمینه می کند , اینگونه نیست که یک نفر بی حساب یک حرفی را زده باشد , بلکه اینها اجرا کننده برنامه هایی هستند که در جای دیگر برنامه ریزی شده و هدف اصلی آن بقول محقق بزرگوار  استاد میر باقری این است که طبقه مرجع در دین وجود نداشته باشد .

یعنی همان اتفاق بزرگی که بعد از رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم افتاد , پیغمبری که خودش مرجع دینی بود , و بعد از خودش هم از طرف خداوند متعال مرجع دینی مشخص شده بود , کسانی بنابر دلایلی این مرجعیت را به هم زدند و اسلامی را که با زحمات پیغمبر به بار نشسته بود و می رفت که کفر و شرک و ظلم و تاریکی را از روی زمین ریشه کن کند , با از بین بردن مرجعیت دینی به انزوا برده و شد آنچه باید نمی شد .

به عبارت واضح تر شبه روشن فکران این چنینی دوباره می خواهند سقیفه ای در مقیاس خودشان در برابر غدیر امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف درست کنند , مگر نه اینکه خود امام زمان ( عج ) فرمود :
وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِیهَا إِلَى رُوَاةِ حَدِیثِنَا فَإِنَّهُمْ‏ حُجَّتِی عَلَیْکُم‏
[1]
یعنی :
اما وقایعی که رخ خواهد داد و مسائل مستحدثه، پس در مورد آنها به راویان احادیث ما رجوع کنید که آنان حجت من بر شما و من حجت خداوند بر آنان هستم.

اینها با این بیان می گویند نه نیازی نیست به روایان حدیث ( کنایه از نائبان عام ) مراجعه کنید , بلکه هر کس هر چه از دین فهمید همان درست است !!!
ماهیت این حرف و استدلال , همان ماهیت استدلال و حرفی است که بعد از رحلت پیامبر عظیم الشأن اسلام توسط عده‌ای با انگیزه‌های خاص مطرح شد . منتهی تنها فرقی که این دو جریان ( قدیمی و جدید ) دارند این است که جریان کنونی پیاده نظام یک نظام فکری است که مرکزش آن سوی آبهاست . بخلاف جریان قدیمی که هر چه بود در میان خودشان بود، ( البته ظاهرا‌ ) .

اما دلیل عقلی نیاز دین به داشتن مرجعیت
خوب شما ببینید , بازی فوتبال دارای یک مرجعی بین المللی بنام فیفا است , یا مثلا ورزش کشتی دارای یک مرجع بین المللی بنام فیلا است , و ...
چطور بازی کودکانه‌ای مثل فوتبال , والیبال و چوگان ... , دارای مرجع , آن هم در حد بین المللی  باشد , اما دین  ( که هدف از خلقت بشرعمل به  آن و رسیدن به کمال است ) دارای مرجع و منبع نباشد ؟ و هر ننه قمری که ازجایش بلند شد بشود مفسر و مبین دینی که خون عزیزترین خلائق در راه آن نثار شده است !!!

جان کلام اینکه اینها دنبال چیزی هستند که پیغمبر خاتم صلی الله علیه و آله 1400 سال پیش آن را بیان فرموده بود :

سَیَأْتِی زَمَانٌ عَلَى أُمَّتِی یَفِرُّونَ مِنَ الْعُلَمَاءِ کَمَا یَفِرُّ الْغَنَمُ عَنِ الذِّئْبِ فَإِذَا کَانَ کَذَلِکَ ابْتَلَاهُمُ اللَّهُ تَعَالَى بِثَلَاثَةِ أَشْیَاءَ الْأَوَّلُ یَرْفَعُ الْبَرَکَةَ مِنْ أَمْوَالِهِمْ وَ الثَّانِی سَلَّطَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ سُلْطَاناً جَائِراً وَ الثَّالِثُ یَخْرُجُونَ مِنَ الدُّنْیَا بِلَا إِیمَانٍ.[2]

یعنی :  به زودى زمانى براى مردم فرا می رسد که از دانشمندان فرار مى‏ کنند چنانچه گوسفند از گرگ مى‏ گریزد. در این صورت خداوند به سه چیز آنان را مبتلا مى ‏کند،
اول: برکت را از اموالشان بر مى‏دارد
دوم: سلطانى ستمگر بر آنان مسلط مى‏ گرداند
سوم: بدون ایمان از دنیا مى ‏روند

 



[1] الغیبه ص 291

[2] جامع الأخبار، ص: 131

 

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۰ فروردين ۹۶ ، ۰۳:۴۴
جعفری

کودک 60 ساله

در آستانه سه ماه عظیم الهی ( رجب , شعبان , رمضان )  قرار داریم , حیفم آمد قبل از ورود به این ماه دست به نوشته نبرم تا هم تنبهی برای خودم باشد , هم برای کسانی که این نوشتار را می خوانند .

حدیثی از امیرالمومنین علی علیه السلام که می فرمایند : إنّ‏ اللّیل‏ و النّهار یعملان‏ فیک فاعمل فیهما و یأخذان منک فخذ منهما. [1]
یعنی : همانا شب و روز باعث تغییراتی در تو می شوند ( سیر از کودکی به نوجوانی , میانسالی و کهنسالی ) تو هم تغییراتی در شب و روزت ایجاد کن ( امروزت بهتر از دیروز و فردایت بهتر از امروز باشد )
و گذر شب و روز , چیزهایی از تو میگرند ( جوانی , شادابی , فرصت ...) تو نیز اینها را به رایگان مبخش , و در مقابلش از این فرصتها استفاده کرده , و توشه ای برای آخرتت ذخیره کن

طبق این حدیث شریف :
شب و روز باعث تغییراتی در تو می شوند , ( مثلا در سن ده سالگی موقعیتی داشتی که با گذشت شب و روز و رسیدن به 20 سالگی دیگر آن موقعیت را نداری , همچنین در 40 سالگی آن موقعیت و فرصتی که در 20 سالگی را داشتی نداری و ...)
ادامه روایت می فرماید : فاعمل فیک یعنی تو هم یک تغییراتی در این شب و روز بده ,
برای روشن شدن مطلب همین بس که آیت الله جوادی آملی می فرمود : برخی را می بینی که کودک 60 ساله اند , نه اینکه مجنون است , نه کاملا انسان عاقل وبالغی است اما رشد روحی نداشته است , لذا سنش به 60 سال رسیده ولی همان کودک است که وسایل بازی اش فرق کرده .
یک زمانی که کودک بود و مشغول با اسباب بازیهای مناسب سن خودش  , مقداری که بزرگتر شد , دغدغه و دل مشغولیش شد دوچرخه و موتور , و همینطور که بزرگتر شد فقط اسباب بازیهایش ارتقاء پیدا کرد ( خانه و زن و ملک ...) خوش انصاف یک قدم در جهت رشد قدم برنداشت , که از کجا آمده ام ؟ و مقصد واقعی ام کجاست ؟ و آخرش هم مرد و اسباب بازیهایش بین ورثه تقسیم شد ...

مگر نه اینکه خداوند متعال در آیه 64 سوره عنکبوت می فرماید :
« وَ ما هذِهِ الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاَّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوانُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُون »
یعنی : این زندگى دنیا چیزى جز سرگرمى و بازى نیست و حیات و زندگى واقعى سراى آخرت است، اگر مى‏دانستند .

حضرت در ادامه روایت می فرماید : یأخذان منک فخذ منهما , گذر شب و روز که به مثابه رفت و آمد اره روی چوب ( باعث خورده شدن چوب می شود ) دارند عمر تو را می خورند تا اینکه یک روز قطعش کنند , تو هم توشه و بارت را از این گذر عمر بگیر .

به عبارت واضح تر : گذشت شب و روزی که وقت و بهترین سرمایه ات را از تو گرفت , در حالی که دل مشغولیت فلان سریال 40 قسمتی چینی بود , بعد فلان سریال 100 قسمتی کره ای و ... فلان کانال تلگرامی ... بود .
حضرت  می فرماید فخذ منهما , نگذار گذران شب و روز مفت عمرت را تباه کنند , تو نیز از آنها چیزی بگیر , کنایه از استفاده از عمر جهت رسیدن به  کمال و رشد .

لذا در آستانه شبها و روزهایی هستیم که خداوند متعال درب هایی ویژه از رحمتش را برای بندگانش باز می کند , که چه بسا شخصی که عمری فرصتش را از دست داده اما اگر با توکل بر خدا , از این فرصتهای پیش رو استفاده کند امید است که همان کسی که در آیه 70 سوره فرقان وعده داده اگر کسی واقعا به دامان خداوند برگردد , گذشته هایش را نه تنها پاک می کند بلکه گناهانش را به حسنات تبدیل می کند , چه کسی اینکار را می کند جز خداوند کریم آنجا که می‌فرماید :
 « إِلاَّ مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صالِحاً فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحیم »
یعنی : مگر کسانى که توبه کنند و ایمان آورند و عمل صالح انجام دهند، که خداوند گناهان آنان را به حسنات مبدّل مى‏کند و خداوند همواره آمرزنده و مهربان بوده است.



[1] غرر الحکم ص 254

۱ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۰۹ فروردين ۹۶ ، ۰۱:۲۲
جعفری

مصائب دنیا برای مومن
در حکمه 111 نهج البلاغه از قول امیر المومین می خوانیم که فرمود :« لو أحبّنی جبل لتهافت» .
یعنی اگر کوهی مرا دوست داشته باشد , متلاشی می شود .
از این کلام امام علیه السلام استفاده می شود که به کسی که حب اهل بیت علیهم السلام داده شود باید خود را آماج انواع مصائب و گرفتاریها قرار دهد .
شاید علت اش هم این باشد که کسانی که حب اهل بیت در دورن آنها باشد اهل حق بوده و اهل جهاد و جنگ با اهل باطل می باشند , لذا کسانی که اهل باطل و دنیا پرستی هستند , همیشه با مومنین و محبین اهل بیت سر جنگ دارند زیرا منافعشان با آنان در تضاد است , زیرا محبین اهل بیت اهل سازش و معامله با اهل کفر و نفاق نیستد
به همین خاطر است که اهل حق بخاطر سفید بودنشان هر گز با سیاهی سازش ندارند , بخلاف افرادی که می بینیم به ظاهر مسلمان و شیعه هستند اما چون انسان های خاکستری هستند , ( یعنی هم خدا را می خواهند و هم خرما را ) راحت با اهل باطل وارد معامله و سازش می شوند , و در مقابل مومنینی را که راه حق را مستحکم می پیمایند را افراطی می نامند , و با عناوینی چون اعتدال راه خود را توجیه و عقلائی جلوه می دهند , در حالی که با معیار قرار دادن رفتار و گفتار معصومین علیهم السلام مشخص می شود , آنچه که این اشخاص خاکستری ادعا می کنند التقاط است نه اعتدال .
نکته دیگر اینکه انسان در برخورد با مصائب و گرفتاریها است که پخته شده و رشد و کمال می یابد , لذا در کریمه 4 سوره بلد می خوانیم که خداوند می فرماید : « لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی‏ کَبَد »
یعنی ما انسان را در سختی را و رنج آفریدیم , انسان در کوه نوردی زمانی که از کوه بالا می رود احساس رنج و سختی می کند , وگرنه کسی که به طرف سرپایینی و سقوط پیش می رود , نه تنها احساس سختی و رنج نمی کند بلکه با سرعت تمام و بی زحمت سقوط می کند

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ فروردين ۹۶ ، ۲۳:۵۴
جعفری


ماجرای 11 لامپ شکسته

تیر چراغ برقی در محله شلوغی بود ، محله ای با بچه های شرور که هر روز دعوا و درگیری ، حتی به خودشان هم رحم نمی کردند ، چند روز بود که شبها دیگر نمی شد از محل رد شد ، چون چراغ برق مثل قبل روشنایی نداشت ، علتش هم واضح بود ، این بار یازدهم بود که مسئولین برای بستن لامپ اقدام کرده بودند .

یعنی هر بار که با تیرکمانشان یا سنگ ، چراغ ، تیر چراغ را نشانه می رفتند و لامپ را می شکستند ، مسئولین محل می آمدند و چراغی تازه نصب می کردند ، اما این بار یازدهم بود ،آمدند چراغ را بستند اما محافظی محکم رویش نصب کردند که دیگر آن نور قبلی را نداشت .

مسئولین چاره ای هم جز این نداشتند ، خوب شما بودید چه می کردید ؟
من که بودم چراغ برق را از ریشه در می آوردم و می بردم چه رسد که لامپ ببندم و رویش هم محافظ بکشم
تازه خیلی هم که از همه جا بی خبر بودند می آمدند و کلی غر می زدند که این چه بد سلیقگی است از این مسئولین ، مثلا دلشان خوش است که چراغ برای روشنایی مردم نصب کرده اند !!!

این داستان زندگی ما مسلمانان است که 11 نور الهی را خاموش کردن.

در دعای ندبه در مورد این یازده نور می خوانیم فقتل من قتل و سبی من سبی و اقصی من اقصی
یعنی : و بظلم و ستم گروهی کشته شدند و عده ای هم اسیر، و جمعی آواره و دور از وطن و یا از حق خود محروم شدند.

محافظ روی چراغ بخاطر کثیفی محله مان و به علت اینکه این محافظ سالهاست که نصب شده و تمیز نشده آنقدر گرد و خاک گرفته که دور شدیم که دیگر دارد باورم می شود ما هم مصداق روایت امام صادق علیه السلام می‌شویم که فرمود :
عن محمد بن منصور عن ابیه قال: کنا عند ابی عبدالله جماعة نتحدث، فالتفت الینا فقال: فی ای شی انتم؟ ایهات ایهات لا والله لا یکون ما تمدون الیه اعینکم حتی تغربلوا، لا والله لا یکون ما تمدون الیه اعینکم حتی تمیزوا، لا والله لا یکون ما تمدون الیه اعینکم الا بعد ایاس، لا والله لا یکون ما تمدون الیه اعینکم حتی یشقی من شقی، و یسعد من سعد.[1]

بنقل از محمد بن منصور از پدرش گفت: ما جمعی در محضر امام صادق (ع) نشسته و صحبت می کردیم حضرت بما توجه کرد و فرمود: در چه صحبت می کردید؟ نه بخدا قسم چشم های شما به او برکشیده نمی شود ( کنایه از اینکه او را نخواهید دید ) تا آنکه غربال شوید نه بخدا قسم چشمان سیاه به او کشیده نمی شود تا تمیز داده شوید نه بخدا قسم چشمان شما به او برکشیده نمی شود مگر پس از نومیدی نه بخدا قسم چشمان شما به او برکشیده نمی شود تا بدبخت گردد هر کس که باید بدبخت شود و نیکبخت وسیعد گردد هر کس که باید سعید و نیکبخت شود.
حاصل کلام امام اینکه : تا همه شما غربال نشوید تا خالصتان از ناخالصتان مشخص نشود ، و عده ای از شما ناامید از خداشده ، و تا یک عده ای که سست ایمان هستند گمراه نشوند و آنان که ایمان قوی دارند ، هدایت یافته و پخته نشود ، امامتان را نخواهید دید

این تازه وضعیت خود محله است
بماند که این محله و شهر دشمنانی دارند کینه ورز ، تلاشگر ، که کمر همت به نابودی محله بسته اند .

که اگر همان نور کم سوی چراغ محله نبود ، شبیخون زده و دمار از روزگار اهل محل در آورده و خاکش را با توبره می بردند .

دشمن نا امید از ریشه کن کردن محله ، بیکار هم ننشسته شروع به درست کردن بدل می کند ، یعنی انسانهایی به شکل و شمایل و پوشش همان محل درست کرده ، و درونشان می فرستد ، که این شخص در شکل شبیه همین محله است اما کنترل اش دست دشمنان این محله است .

ترکیه و افغانستان دو بدل زیبای این دشمن هستند

در یک طرف ترکیه مدل اسلامی است ، کاباره های معروفش هم به روی مسیحیان شرق اروپا باز است ، و هم بر روی برخی اعراب شکم پرست بازمانده از دوران ابوسفیان .
که این کشور مسلمان از راه تن فروشی دختران جوانش کسب در آمد می کند ، تا پول آب و برق مسجد ایاصوفیا در استانبول را تهیه کند ، نکند چراغ این مسجد خاموش شود ! تا خدای ناکرده ، مومنین از فضیلت نماز در مسجدش بی بهره باشند ( این نمونه بود از خروار)

طرف دیگر این محل افغانستان است که اگر ریش مرد از قیفی که طالبان تهیه کرده بیرون نزند ، مجازاتش شلاق است و اگر زن گونی از روی صورتش بردارد هم مجازاتش مشخص .

این دو بدل اگر چه خیلی به نظر متفاوت می آیند ، اما دو لبه یک قیچی‌اند که محور این قیچی هر چه باشد نمی دانم ، اما می دانم که از جنس ولایت مولای متقیانمان نیست . و هدف دو لبه قیچی هم اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله وسلم است که دشمن تا می تواند لبه این دو قیچی را با دلارهایش تیز می کند ، تا بتواند اسلام ناب را قیچی کند .

خدایا نمی دانم ، اهالی محل ، لیاقت و رشد کافی پیدا کرده اند که اگر محافظ چراغ را برداری ، آن را نشکنند ؟!!
اما اگر به این رشد و آگاهی نرسیده اند تو خود با ولایت تکوینی ، این مقصود را حاصل کن ، تا بیش از این به اهالی کور محله اضافه نشود .

 

[1] بحار الانورا ج 52 ص 112

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۷ فروردين ۹۶ ، ۱۳:۰۹
جعفری

سیستم یکپارچه

یکی از آیات شگفت انگیزی که توحید را به زبانی ساده و زیبا به تصویر می کشد , آیه 22 سوره انبیاء می باشد

« لَوْ کانَ فیهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتا فَسُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا یَصِفُونَ »
یعنی : اگر در آسمان و زمین، جز «اللَّه» خدایان دیگرى بود، فاسد مى‏شدند (و نظام جهان به هم مى‏خورد)! منزه است خداوند پروردگار عرش، از توصیفى که آنها مى‏کنند!

برای بیان اثبات توحید در این آیه نیاز به مقدمه است و آن اینکه :
جهان , کرات و سیارات موجود در آن مجموعه‌ی واحد و یکپارچه است ,
از آنجا که زمینی که در آن زندگی می کنیم برای ما بیشتر از سیاره ها و کرات دیگر ملموس تر است , لذا ابتدا به بررسی موجودات و چگونگی همبستگی و پیوستگی و نظم شگفت انگیز آنها پرداخته و بعدا به این نتیجه می رسیم که یک مجموعه منظم واحد نمی تواند مخلوق بیش از یک خالق باشد

وقتی به زمین و هر آنچه که در آن است نظری انداخته شود , مشاهده می شود که تمام اشیاء و موجودات در آن با نظم خاص و پیوستگی بی نظیری مثل یک ساعت دقیق را تشکیل می دهند .
از جمادات ( سنگ , چوب , فلزات , خاکها ...) تا مایعات ( آب , نفت , معیانات که بشر از مواد موجود در طبیعت استخراج می کند ...) گاز ( هوای اطراف ما و گازهای مختفلی مثل اکسیژن , نیتروژن , کربنیک , گازهای سوختی مثل ال پی جی ... ) همه و همه یک مجموعه واحد بی نظیری را تشکیل می دهند.

شما وقتی خاک را نگاه می کنی که تخم گیاهی از آن تغذیه کرده و رشد می کند و تبدیل به غذای  گوسفندی می شود که او نیز به نوبه خود خوراک انسان یا حیوان دیگری می شود که خود آن انسان یا حیوان بعد از مرگ دوباره به خاک برگشته و جزئی از خاک می شود , و همچنان این چرخه ادامه دارد .
و از طرفی می بینی زمین با نظم خاصی دور خورشید می چرخد , و با حرکت وضعی اش شب و روز پدید می آید , که در روز به فعالیت پرداخته و شب که فرا می رسد , موقع خوبی برای استراحت است و از حرارت زمین کاسته می شود تا تعادلی در دمای هوا باشد ( که اگر همیشه روز بود اینگونه نبود )
و همین زمین با حرکت انتقالی اش باعث بوجود آمدن فصول مختلفی می شود که مثلا در زمستان زمین  و درختان موجود در آن به خواب رود و بعد از یک دوره محصول دادن یک مقداری استراحت کند , بعد در موقعیت خاصی که زمین با خورشید دارد فصل بهار بوجود می آید که بعد از خوابی سه ماه زمین دوباره بیدار شده و درختان شکوفه می زنند و بهار مقدمه تابستان می شود و همینطور تا آخر ...

سوال : آیا این نظم شگفت انگیز بین موجودات با این گستردگی می تواند غیر از یک مدبر داشته باشد ؟

برای روشن شدن این مطلب ابتدا به بررسی اعتقاد مشرکین که قائل به خدای واحد نیست می پردازیم تا بحث کاملا روشن شود .

بنا بر نظر علامه طباطبایی در تفسیر المیزن ج 14 ص 267
اختلاف موحدین و مشرکین در الله تعالی که واجب الوجود بالذات بوده که نه از کسی متولد شده , و نه کسی او را خلق کرده نیست , یعنی حتی مشرکین هم قبول دارند الله تعالی با آن صفات مذکور یکی بیشتر نیست لذا در آیه 87 سوره زخرف می خوانیم   
«وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ»
یعنی : و اگر از آنها بپرسى چه کسى آنان را آفریده، قطعاً مى‏گویند: خدا پس چگونه از عبادت او منحرف مى‏شوند؟

یا مثلا در آیه 9 همین سوره می خوانیم : «وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ الْعَزِیزُ الْعَلِیمُ»
یعنی : هر گاه از آنان بپرسى: «چه کسى آسمانها و زمین را آفریده است؟» مسلّماً مى‏گویند: «خداوند قادر و دانا آنها را آفریده است»!

یعنی مشرکین در اینکه خالق همه هستی یکی بیش نیست با موحدین اختلاف نظر ندارد , بلکه اختلاف آنها در ربوبیت است , یعنی شرک آنها مربوط به ربوبیت و تدبیرعالم است , به این معنا که آنها برای تدبیر عالم قائل به خدایان مختلف هستند , مثلا بلاتشبیه همانگونه که یک رئیس جمهور در راس حکومت کشور است اما برای هر استانی یک استاندار می فرستد , آن استاندار در کار خودش مستقل است , و مستقلا به نیابت از ریاست جمهور به کارهای آن استان رسیدگی می کند , فکر کرده اند رابطه خداوند با مخلوقات نیز اینگونه است

بنابر این اختلاف موحدین با مشرکین به نوع نگاه مشرکین به  تدبیر جهان بر می گردد, یعنی قائلند که مثلا آسمان یک پروردگار مستقلی دارد همچنین زمین و همینطور انسان یعنی برای هر کدام از اینها قائل به خداوندی مستقل هستند

سوال : خوب چه اشکالی دارد ؟ وقتی همه از طرف خدای واحد هستند , مشکلی پیش نمی آید که برای هر قسمتی از خلقت خدای مستقلی فرمانروایی کند .

جواب : اگر هر قسمت از خلقت برای خودش خدایی داشته باشد , با توجه به اینکه هر خدایی مستقل و متباین از خدای دیگر است ( زیرا خدایی که از خدای دیگر پیروی کند که اصلا به چنین موجودی خدا اطلاق نمی شود , حال یا فرشته است یا انسان است یا موجودی دیگر که به هر حال مخلوق خداست نه خدا )
در این صورت هر خدایی مخلوق خاص با نظم خاص خودش را خواهد داشت .

به عبارت ساده تر:  مشرکین نعوذبالله , خدا را با شرکت های چند ملیتی اشتباه گرفته اند , همانگونه که مثلا یک کمپانی از چین با یک کمپانی از ژاپن و آمریکا با هم متحد شده و فلان اتومبیل را تولید می کنند , که بدنه اش را فلان کشور تولید می کند , و موتورش را کشور دیگر و ...
اینها فکر کرده اند که مثلا آسمان تحت کنترل یک خداست , زمین هم تحت کنترل خدای دیگر و ... و مثلا یک قرار گاه مرکزی هم دارند که اینها را با هم مچ می کند

در حالی که همانطوری که قبلا اشاره کردم , خدایی که حرف شنوی از خدای دیگر داشته باشد , یا در خلقتش نیاز به خدای دیگر داشته باشد که اصلا خدا نیست , او مخلوقی است از مخلوقات خدا
خداوند یعنی موجودی که به تمام ذات مستقل بوده و نه ذاتش مرکب از اجزاء مختلف است ( مثل بدن انسان که از اجزاء مختلف تشکیل شده ) و نه شریکی در خلق و تدبیر مخلوقاتش دارد .

 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۶ فروردين ۹۶ ، ۱۷:۲۰
جعفری

و اما تو چه می دانی که دمکراسی چیست ؟

برخی از دوستان سوالی مطرح کردند که آیا اسلام با دموکراسی سازگاری دارد , اصلا می شود مسلمان بود و حکومتی دمکراتیک تشکیل داد ؟
لذا در این زمینه لازم دیدم مقداری از تاریخچه و بعدا ماهیت دموکراسی صحبت کرده و سپس به دیدگاه اسلام در این زمینه بپردازیم

 تعریف لغوی و اصطلاحی از دموکراسی

دموکراسی  اصطلاحی یونانی است که مرکب از دو کلمه  demos  ( به معنای مردم ) که در اصطلاح یونانی به معنای جمع روستاییان بوده , و cratia ( به معنای قدرت ) می باشد .
که در حدود قرن پنجم قبل از میلاد این اصطلاح معنای جدیدی پیدا کرد و به اجتماع همه مردم آتن ( پایتخت یونان) اطلاق شد که برای تصمیم گیری در امور حکومتی یک جا جمع شده و به بحث و مجادله می پرداختند , و بعد از آنکه تقریبا تمام شئون حکومت به دست خود مردم افتاد که چون اکثرا کشاورز بوده و اهل روستا بودند , از آن پس حکومت آتن را دموکراسیا (
demokratia) به معنای حکومت روستائیان , نام گذاری کردند .
که بعدا این کلمه ( یعنی دموکراسی ) به همه حکومت هایی که بدست مردم گردانده می شود اطلاق شد .

ظاهرا تعریف واحدی از دموکراسی وجود ندارد , ولی اجمالا آنچه که مربوط به بحث ما می شود این است : دموکراسی در یک دید کلی به شیوه حکومتی گفته می شود که در آن توده مردم با شرکت در انتخابات حاکمان خود را انتخاب می کنند

اما دموکراسی ( به معنای انتخاب حاکمان توسط مردم ) در عالم واقعیت چگونه است ؟

برای پاسخ به این سوال به راه دور نرفته از همین کشور خودمان که مثال می زنیم
آنهم از مهمترین انتخاباتش یعنی ریاست جمهوری , چرا که بقول معروف مشت نشانه خروار است .

کشور ما  دارای حدود 80 میلیون جمعیت است که اولا 32 درصد ( که تسامحا برای رند شدن 30 درصد حسابش می کنیم ) به خاطر نداشتن سن قانونی حق شرکت در انتخابات را ندارند .

می ماند 70 درصد که ( که معمولا در میانگین شرکت در انتخابات پرشور در همه کشورها حدود 60 درصد است یعنی حداقل 40 درصد از واجدین شرایط در انتخابات شرکت نمی کنند که این 40 درصد حدود 28 درصد آن 70 درصد واجدین شرائط می شود
به عبارت ساده تر از 70 درصد باید 28 درصد هم کم شود که می ماند 42 درصد از کل جمعیت یک کشور .

حال فرض کنید که فی المثل در همین انتخابات اخیر ریاست جمهوری که تقریبا نصف به علاوه سیصد هزار نفر رای آورد و پیروز انتخابات شد . چند نفر رئیس جمهور را انتخاب کردند ؟ بله درست حدس زدید از آن 42 درصد با تسامح 22 درصد به رئیس جمهور رأی دادند .
به عبارتی واضح تر در مثال ما تقریبا 78 درصد مردم در انتخاب شخص منتخب هیچ نقشی نداشتند , این همان نتیجه دموکراسی است که گاهی با آب و تاب چنان بیانش می کنیم که آب از لب و لوچه مان سرازیر می شود چرا که فکر می کنیم , چقدر نسبت به زمان های قدیم رشد و تعالی داشته ایم  !!!

حال بماند که بنیانگذاران دموکراسی , همان 22 درصد را هم اگر به کسی رای دهند که باب میلشان نیست ,جوابشان سربهای داغ با روکش مسی است که سینه شان را بشکافند , و از آسمان بر سرشان آتش بریزند , آنهم به توسط کشوری که اگر صحبت از دموکراسی در آن شود , جواب اش شمشیر است و گردن ( نمونه اش یمن و سوریه )

اما دموکراسی در اسلام

امیر المومنین علیه السلام ( ولی الله الاعظم ) در خطبه 97 نهج البلاغه بعد از جنگ نهروان در نکوهش لشگریان خود در سال 38 هجری خطبه ای ایراد فرمودند که , قسمتی که مربوط به بحث ما می شود را بیان می کنم

« لَقَدْ أَصْبَحَتِ الْأُمَمُ تَخَافُ ظُلْمَ رُعَاتِهَا وَ أَصْبَحْتُ أَخَافُ ظُلْمَ رَعِیَّتِی »
یعنی ملت های جهان صبح می کنند , در حالی که از ستم زمامدارانشان در ترس وحشت اند , من صبح می کنم در حالی که ستمگری پیروان خود وحشت دارم ,

که می دانیم این کلام مربوط به قریب 1400 سال پیش گفته شده و نیازی به توضیح ندارد و تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل .
آن هنگام که به عنوان خلیفه انتخابش کردند , خلیفه 50 کشور کنونی اسلامی بود , که وقتی عسل از یمن به عنوان مالیات آورده بودند به عسل نگاه کرد و فرمود , عجب رنگ قشنگی دارد , اما نمی دانم مزه اش چگونه است ؟

نمونه دیگر ( خواهش می کنم , این فراز را با دقت تا آخر بخوانید , جان کلام همین جاست )

و آن اینکه ؛  این قضیه را تقریبا همه شنیده اید که : وقتی سردار رشیدش ( مالک اشتر ) به چند قدمی خیمه گاه معاویه رسیده بود , و آن هنگام قران ها توسط لشگریان معاویه بالا رفت و حضرت به اجبار خوارج مجبور به قبول حکمیت شد .

و این را هم شنیده اید که بعد از نیرنگ معاویه ، دوباره خوراج سراغ  امیر المومنین علیه السلام آمده و گفتند ما اشتباه کردیم و توبه می کنیم , تو هم اشتباه کرده و باید توبه کنی .
اینکه خودشان اشتباه کردند و اقرار به اشتباه می کنند که واضح است , خوب امیرالمومنین چه اشتباهی کرده بود ؟؟؟
که از او توبه می خواستند , تا حالا فکر کرده اید ؟

بله اشتباه کرده بود ( البته به نظر ما عقل کامل هایی که به میمنت و تجربه کفار و مشرکین به مقام منیع دموکراسی نائل آمدیم ) اشتباهش این بود که با اینکه می دانست همه این خوارج اشتباه می کنند و عاقبت کارشان به کجا می رسد با این حال مالک اشتر را از چند قدمی خیمه معاویه برگرداند ,
لذا این خوارج اصلا هضم نمی کردند که چرا حضرت با اینکه می دانست آنها اشتباه می کنند ، چرا به نظر آنان احترام می گذارد , در حالی خودشان هم خودشان را به این حد قبول نداشتند , لذا از او می خواستند به سبب احترامی که به آنها گذاشته از کرده اش توبه کند !!!

و اما در آخر :  

خدایا از اینکه نام وصی ات را کنار , جانوارانی که صدها سال پیش به درک واصل شده اند بردم و اگر نام کسی را که مادران جهان به اعتراف دوست و دشمن از آوردن چنین فرزندی عقیم اند در کنار سگ و شغالهای امروزی ( صهیونیسم مسیحی و یهودی و افکار پلیدشان یعنی دموکراسی ) بردم از پیشگاهت عاجزانه طلب عفو می نمایم .

رابطه علم و دین

دو کتاب اسرار آمیز

امام رضا علیه السلام و غول چراغ جادو

حضرت زهرا سلام الله علیها یا خانم دکتر مریم میرزاخانی

شهید مطهری یا دکتر شریعتی ؟

دین امری اختیاری یا اجباری ؟



۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ فروردين ۹۶ ، ۱۷:۴۳
جعفری

فلسفه مقاومت ( در تبیین اقتصاد مقاومتی )

تقریبا بعد از انقلاب اسلامی واژه هایی جدیدی وارد فضای جامعه ایرانی اسلامی شد که البته یا اصل این کلمات یا معانی آنها در منابع  دینی ما وجود داشت ، اما بخاطر نبود زمینه ابراز آنها در جامعه کاربردی آنچنانی نداشت و این کلمات هم عمدتا هم از طرف معمار کبیر انقلاب امام خمینی قدس سره بیان گردید ، کلماتی مثل ، استکبار ، مستضعفین ، پابرهنگان ... مقاومت

از جمله مهمترین این کلمات ، کلمه مقاومت است ، یا به عبارت بهتر مقاومت صرف یک کلمه نیست ، بلکه این کلمه گویای دکترینی است که امام خمینی رحمت الله علیه با توجه به وضعیت حاکم بر جامعه جهانی وجود داشت ، این دکترین را مطرح و اجرا کرد .

برای شناخت هر چه  بهتر این واژه مهم در ادبیات انقلاب اسلامی ، ابتدا باید دانست دکترین و مکتب مقاومت یک نوع واکنش است در مقابل قدرتی که می خواهد شرائط طرف مقابل را تغییر دهد .

مقدمتا عرض می کنم که :
قبل از انقلاب اسلامی عمدتا جهان در یک نگاه کلی به دو قسم ؛ جهان سوم ( مستضعفین )
و جهان اول ( مستکبرین ) تقسیم می شد که متاسفانه کشورهای اسلامی از جمله کشور خودمان خارج از این تقسیم نبوده و در زمره کشورهای مستضعف محسوب می شدند .

مرکز اصلی قدرت و تصمیم گیری و تصمیم سازی هم در جهان بین دو بلوک غرب با نگاه لیبرالی و سرمایه داری ( به سردمداری آمریکا و اقمارش ) و بلوک شرق با مسلک کمونیست تقسیم (‌ به سردمداری شوروی سابق و کشورهای اقماری اش ) می شد

در نتیجه هر گونه تغییر و تحولی در جهان به ( درست یا غلط ) به این دو کشور نسبت داده می شد ، مثلا اگر در فلان کشور بر علیه لشگر کشی آمریکا به ویتنام تظاهراتی می شد ، گفته می شد که این تظاهرات با سازماندهی نیروهای اطلاعاتی شوروی بوده .

یا مثلا  تظاهرات مردمی شوروی سابق بر علیه حمله کشورهای پیمان ورشو به سردمداری شوروی به کشور چکسلواکی را به نیروهای اطلاعاتی آمریکا نسبت می دادند .
مخلص کلام اینکه کره زمین در دستان بلوک شرق کافر و بلوک غرب مشرک بود.

تا اینکه بعد از انقلاب اسلامی ایران در بهمن 57 ، ترکی بزرگ بر این نظم نوین جهانی که این قدرت کافر و مشرک بوجود آورده بودند افتاد ، بطوری که این دو کشوری که در همه مسائل جهان مثل سگ و گربه به جان هم می افتادند ، در مبارزه علیه جمهوری اسلامی ایران تمام اختلافات خود را کنار گذاشتند ، و جبهه ای واحد که به قول مقام معظم رهبری ائتلافی نانوشته بر علیه جمهوری اسلامی ایران تشکیل داده و مهره فاسدشان یعنی صدام را به جان جمهوری اسلامی ایران انداخته وجنگی تمام عیار را علیه انقلاب اسلامی نوپا تدارک دیدند .

از طرفی صدام بود با پشتیبانی شرق و غرب  که از هیچ گونه کمکی فروگذار نکردند از دلارهای سعودی تا تسلیحات غربی و شرقی گرفته تا تجربه های جنگی دو جنگ جهانی اول و دوم همه و همه در اختیارش گذاشته شده بود .
و از طرفی انقلاب اسلامی نوپا ، که در حالت عادی هم کلی زحمت می خواست تا بارور شد ، چه رسد به اینکه اژدهایی سیاه با چنگ و دندان بجانش افتاده بود .

اینجا بود که معمار کبیر انقلاب اسلامی باید فکری می کرد ، و برای این جبهه حق علیه باطل که نه توان تسلیحاتی اشان قابل مقایسه با هم بود و نه توان اطلاعاتی و تجربی شان .

اما غافل از اینکه اگر صدام مهره شرک و کفر بود ، روح الله موسوی هم مهره بود ، اما مهره امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف .

در اینجا بود که مهره امام غائبمان دکترین مقاومت را مطرح کرد . دکترینی که نه تنها توانست جنگ نابرابر را به نفع خودش رغم بزند ، بلکه امروز هم در عرصه های دیگر مثل اقتصاد و فرهنگ قادر است ، هنرنمایی هایی بزرگتری را خلق کند .

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۲ فروردين ۹۶ ، ۲۱:۱۰
جعفری

دین ، امری اختیاری یا اجباری ؟

با مراجعه به متون دین در این مسأله ظاهرا به تعارضاتی بر می خوریم
مثلا از یک طرف در آیه 256 سوره بقره می خوانیم : « لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ »
یعنی : در قبول دین، اکراهى نیست. (زیرا) راه درست از راه انحرافى، روشن شده است.
اما از طرفی دیگر می دانیم که در اسلام حکم مرتد ( کسی از دین اسلام خارج شود ) اعدام است . که واضح است که این نوعی اجبار به دین است چه رسد به اکراه .

البته در جواب این مسأله جوابهایی داده شده مثل اینکه مثلا عدم اکراه در پذیرش دین مربوط به حوزه عقاید قلبی و فکری است در حالی که ارتداد مساله ای اجتماعی است ، و در جایی است که  کسی آشکارا مخالفت کند با اسلام ، و به عبارتی ارتداد یک جرم سیاسی و اجتماعی است . که تفصیلش در جای خودش آمده .

اما بنده مطلبی از آقای مطهری در بحث بردگی در اسلام[1] دیدم که درباره حیات و آزادی از دیدگاه اسلام مطلبی فرموده بودند که بنظر می رسد با این مبنا این تعارض ظاهری بسیار زیباتر قابل حل است

به گفته استاد شهید مرتضی مطهری در بحث بردگی در اسلام[2] ( البته با اندکی دخل و تصرف و توضیح ):  
برخلاف دیدگاه فلاسفه مسیحیت که حیات و آزادی را حق طبیعی برای بشر می دانند ، از نظر اسلام هم ، حق طبیعی برای بشر وجود دارد ، اما نه آنگونه که فلاسفه غرب به آن اعتقاد دارند و متاسفانه اکنون پایه فکری بسیار از کتب آموزشی دانشگاهی ما شده است. بلکه حق حیات و آزادی که برای انسان وجود دارد ، روی جهت دیگری است .

آنچه در عالم خلقت وجود دارد ، حق ( به تعبیر دقیق تر استحقاق ) تکامل و پیشرفت است ،
به عبارت واضح تر : اسلام برخلاف دیدگاه مسیحیت ( که معتقد است انسان خلق شده تا زنده باشد ) معتقد است انسان خلق شده که زنده باشد و تکامل یابد ، بطوری که اگر انسان زنده باشد اما طوری باشد که نه تنها حیاتش رو به پیشرفت و تکامل نباشد بلکه بر عکس تنزل هم پیدا کند ، این حیات و آزادی از نظر اسلام هیچ گونه ارزشی ندارد .

لذا روایتی است از امام صادق  علیه السلام که می فرماید: «مَنِ اسْتَوَى یَوْمَاهُ فَهُوَ مَغْبُونٌ وَ مَنْ کَانَ آخِرُ یَوْمَیْهِ شَرَّهُمَا فَهُوَ مَلْعُونٌ »[3]
یعنی کسی که دو روزش با هم مساوی باشد ضرر کرده است و کسی که در انتهای دو روز بدتر باشد ملعون است
.

داستان آزادی هم از نظر اسلام عین بحث حیات است ، یعنی انسان باید آزاد باشد تا استعدادهای تکاملی خود را به فعلیت برساند

لذا مثلا اگر کسی مفسد فی الارض باشد واجب القتل است ، طبق این دیدگاه چون این شخص حیات دارد اما حیاتش نه تنها قید تکامل را ندارد ، بلکه اگر هم تا الان کمالی را به دست آورده دارد آن راهم ضایع می کند ، و باعث از بین رفتن کمال افراد دیگر جامعه هم می شود ، لذا طبق نظر اسلام ، ادامه حیات این شخص دیگر مقرون به صرفه نیست .
و این دقیقا بر خلاف دیدگاه مسیحیت غربی است که به هر حال حیات را حق طبیعی بشر دانسته و لذا در محاکم قضایشان حکم اعدام وجود ندارد .

در بحث دین هم همین است ، خوب اولا کسی که از ابتدا مسیحی بوده و الان هم می خواهد مسیحی باشد را که اعدام نمی کنند ،
بلکه اعدام مربوط به مرتد است ( یعنی کسی که مسلمان است ولی می خواهد دنده عقب گرفته که یا کافر شود یا مسیحی ) معلوم است این شخص آن قیدی را که استاد بزرگوار شهید مطهری شرط حیات و آزادی دانستند ( یعنی تکامل ) را ندارد .
حیات و آزادی آنگاه حق انسان است که همراه تکامل باشد ، خوب انسانی که هدف از خلقتش تکامل و رشد و حرکت رو به جلو است ، و حیات و آزادی مقدمه ای برای رسیدن به این هدف است اگر از این حیات و آزادی برای تکامل استفاده نکند ، بلکه برعکس دنده عقب بگیرد ، و خود گمراه شود و چند نفر دیگر را هم به گمراهی بکشاند ، آیا چنین شخصی باز حق حیات خواهد داشت ؟ معلوم است که نه  .
زیرا قضیه این شخص شبیه اتومبیلی است که وسط اتوبان دنده عقب بگیرد ، که معلوم است چه فاجعه ای برای خودش و دیگران به بار می آورد ، و همانگونه که در اینجا پلیس باید هر چه زودتر این اتومبیل را از اتوبان خارج کند ، در بحث شخص مرتد نیز باید شخص مرتد هر چه زودتر از اتوبان حیات خارج شود
حال به نظر شما سلب حیات از این شخص نوعی لطف و احسان در حق این شخص نیست ؟
و بی تفاوتی و آزاد گذاشتن این شخص به ادامه حیاتی که انتهایش قعر جهنم است نوعی خیانت در حق فرد و جامعه نخواهد بود ؟



[1] مجموع آثار شهید مطهری ج 30 ص 463

[2] مجموع آثار شهید مطهری ج 30 ص 463

[3] بحار الانوار ج 68 ص 173

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ اسفند ۹۵ ، ۱۹:۴۶
جعفری

شهید مطهری یا دکتر شریعتی ؟

گر چه مساله تقابل افکار این دو شخصیت ، مربوط به سالهای قبل است و الان به یک معنا طرح چنین مساله ای خیلی موضوعیت ندارد ، لکن در بعضی محافل هنوز برخی به این مساله دامن زده و هنوز دم از آن اختلافات می زنند .
و از طرفی زوایایی از این اختلافات هست که شاید اگر روشن شود ، برای امروز ما هم راه گشا خواهد بود .

اینکه طرفدار کدام نوع تفکر باشیم نیازمند به یک مقدمه است .

اصولا انسان تا می تواند باید محقق باشد و هر چه بتواند کمتر مرید فکر دیگران باشد ، به همان اندازه آزاد اندیش تر بوده و خودش واقعیات و حقائق را بهتر و ملموس تر حس می کند .

لکن به هر حال کار هر کسی نیست که خودش مستقلا محقق باشد ، خواه و ناخواه بدلائل مختلف اکثر اشخاص جامعه مقلد فکری یک شخصیت اجتماعی می شوند . که این موضوع همواره در طول تاریخ وجود داشته است
مثلا ما در بزرگان ادبی و شخصیت های دینی خود این نوع تقلید را می بینیم مثل دلبستگی شخصیتی مولانا به شمس تبریزی .

یا مثلا شیخ الطائفه یا همان شیخ طوسی که صاحب دو کتاب از چهار کتب روایی اصلی شیعه ( التهذیب و الاستبصار)  می باشد . دارای چنان جلالت شأنی بود که تقریبا تا زمان ابن ادریس حلی همه مجتهدین عملا مقلد فکری ایشان بودند .

هم چنین تقلید فکری و روشی فقهاء و علماء بعد از شیخ انصاری رحمه الله علیه از ایشان تا زمان معاصر نیز یک نمونه از این موارد است .

فلذا چنین تقلید فکری نه تنها مذموم نیست بلکه یک امر رایج و طبیعی است که از اول تاریخ تفکر بشر بوده .

حال که قرار است در امور اجتماعی مقلد فکری شخصیت های اجتماعی قرار بگیریم صحبت این است که مقلد فکری چه کسی باشیم ؟
در این باره باید گفت : شخص هر چقدر نابغه هم باشد ، اما اگر منبع افکارش متصل به مبداء هستی ( یعنی وحی ) نباشد ، مانند آب قلیل است که به محض برخورد با افکار ناپاک نمی تواند پاکی خود را حفظ کند ، و طبیعتا نمی تواند روشن کننده و پاک کننده اطرافیان خود نیز باشد .

مثلا شخصیتی مثل بودا یا مانی ممکن است یک نابغه فکری باشد اما به خاطر عدم اتصالشان به مبداء هستی ، نه نور دارند و نه نورانی کننده راه مقلدین خودشان هستند ، لذا کشورهای بودائی ( مثل چین ، هند و ژاپن ) شاید مردمانی باشند که از لحاظ صنعتی پیشرفته باشند ، اما از لحاظ علوم انسانی  پیاده بوده و لذا به علت نبود بنیه فکری ، یک زمان دنباله رو افکار سوسیالیستی روسیه قرار گرفته و کمونیست شدند،‌ و بعد از فروپاشی کمونیست عملا به دامن لیبرالیسم غلطیدند.

اما از طرفی می بینیم امثال افلاطون و سقراط ... چون افکارشان در سایه سار پیامبران زمان خودشان رشد و نمو پیدا کرده بود لذا بنیانگذار فلسفه ای بودند که توسط دانشمندان اسلام اخذ شده و پرورش داده شد و نه تنها اسمشان از یاد تاریخ پاک نشد ، بلکه علم فلسفه از جمله علوم پرباری است که در سایه اسلام رشد پیدا کرده است . و امروزه زبان فلسفه ، یک زبان گویای مسائل پیچیده اسلامی است .

در مورد شخصیت های تاریخی و دینی ما هم همینگونه است ، مثلا اگر اسم بوعلی سینا در تاریخ مانده نه فقط به خاطر نابغه بودنش است بلکه ، بخاطر استفاده از منابع وحیانی اسلامی است که چه درزمینه طب ، و چه در زمینه فلسفه از این منبع لایزال استفاده کرده است.

مخلص کلام اینکه : هر شخصی به میزان اتصالش به مبداء هستی ، و استفاده از منابع وحیانی ، به همان مقدار شخصیت و افکارش قابلیت ماندن در بستر زمان و چراغ هدایت مقلدین افکارش می باشد و به هر میزان که افکارش متکی به شخصیت خودش باشد و کمتر از منابع وحیانی استفاده کرده باشد ، به همان میزان نیز از حقائق هستی بدور است .
مگر نه اینکه نام پیامبران علیهم السلام به خاطر اتصالشان به مبداء هستی همواره در طول تاریخ ماندگار شده و نام غیر آنها با گذر زمان به بوته فراموشی سپرده شده ،
آیا شما می توانید نام دو نابغه فکری از زمان حضرت ابراهیم علیه السلام نام ببرید ؟
حال باید شهید مطهری یا دکتر شریعتی را هم با همین میزان سنجید ، چرا که این دو نفر از این قاعده مستثنی نیستند .

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۹۵ ، ۱۸:۵۳
جعفری