پرتوی از اسمان

سبک زندگی انسانی اسلامی از منظر ایات و روایات

سبک زندگی انسانی اسلامی از منظر ایات و روایات

لطقا در نشر و گسترش این مطالب ما را یاری کنید

نویسندگان
پیوندها

۳۹ مطلب با موضوع «اعتقادات» ثبت شده است

 

1.از آنجا که دین ادیان تحریف شده مسیحیت و یهودیت، با پیشرفت علم با چالش هایی جدی روبرو گردید ( از جمله عدم انطباق با امور علمی، علم ستیزی، عدم جوابگویی به نیازهای اساسی بشر و...) اندیشمندان حوزه علوم انسانی طرفداران این دین را بر آن داشت تا با تفلسف و فلسلفه بافی کمبودهای بسیار زیاد این ادیان از یک طرف و تناقضات آموزه های دینی از طرف دیگر را جبران کنند.
2. برخی از به اصطلاح اندیشمندان غرب، با توجه به اینکه خودشان با خبر از پشت پرده بافته های دانشمندانشان در مباحث علوم انسانی بودند، و از طرفی با توجه به عدم جوابگویی بافته های بشری در عدم جوابگویی به نیازهای فطری و واقعی بشر، برخی از این به اصطلاح اندیشمندان را به انکار دین و خدا واداشت، و شروع به توجیهاتی در مورد علل گرایش به دین توسط انسانها کردند. و علل گرایش به دین و خداپرستی را عواملی چون ترس و جهل از علل پدیده ها دانستند.
بر اساس این نظریه ، هر قدمی که علم پیش می گذارد، خداوند قدمی به عقب می گذارد و به گفته اگوست کنت :
علم، پدر طبیعت و کائنات را از شغل خود منفصل کرد و او را به محل انزوا سوق داد ، و در حالی که از خدمات موقت او اظهار قدر دانی می‌کرد ، او را تا سر حد عظمتش هدایت نمود. (مجموعه آثار شهید مطهری ج1 ص 482)
3.آنان با توجه به عدم شناخت خویش و پدیدهای جهان و عدم ارتباط با علوم وحیانی و اکتفاء صرف به پندارهای خود، از ابتدا خداوند را در حد یک مفهومی خیالی، برای گریز از ترس یا مرهم کمبودهای خویش پنداشتند، و به نظرشان هر چه علم پیشرفت کرد، دیگر نیازی به خداوند در آن حوزه نبود، و علم کم کم در بسیاری از حوزه ها جانشین خداوند گشته، و خداوند را در بسیاری از حوزه ها به بازنشستگی کشاند.
 و امثال دیوید هیوم David Hume)) با طرح نظریه خدای رخنه پوش (god of the gapcs) در صدد امضای بازنشستگی همیشگی خداوند بر آمد
اصطلاح خدای رخنه پوش بدین معناست که خدا را رخنه پوش جهل ها بپنداریم و هر گاه دلیل پدیده ای را نمی دانیم، آن را به خواست و اراده خداوند مستند سازیم .
4. حال به نظر می رسد با تلاطم جهان با ویروسی با ابعاد چند نانومتر موسوم به کرونا به معنای ویروس تاجدار، باید دوباره به سراغ خداوند رفت تا تاج را از سر این موجود میکروسکوپی برداشته و بر سر علم الهی گذاشت بلکه نوری باشد برای نجات از تاریکی و جهل ناشی از استحمار و استکبار علمی یک عده سفسطه باز به اصطلاح اندیشمند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ فروردين ۹۹ ، ۱۳:۳۳
جعفری

راهی برای تنفس کعبه
به مناسبت تولد قهرمانان کربلا
1. عن النبی (صلی الله علیه و آله): #«حُسَیْنٌ‏ مِنِّی‏ وَ أَنَا مِنْ‏ حُسَیْن»‏  
 حسین از من است و من از حسین
۲. صحبت از مردی بود که بیشتر عمرش را در زندان گذارنده بود بطوری که از بدو تولد تا سن پنجاه سالگی 30 درصد بیرون از زندان و 70درصد بقیه در زندان بسر برده بود، حال به چه دلیل کاری ندارم.
این داستان شبیه داستان خانه کعبه است، چنانکه با بررسی احوال این خانه از موقعی که به دست حضرت آدم علیه السلام بنا گذاشته شد و تا بعد از طوفان نوح که به دست ابراهیم نبی بازسازی شد و تا فتح مکه و پاکسازی این خانه از بتها تا به امروز، به این نتیجه خواهی رسید که بیش از 80درصد عمر خانه خدا در دست مشرکان بوده و مقدرای به مراتب کمتر در دست موحدان.
۳. سوال: به نظر شما اگر وضعیت خانه کعبه به همین منوال ادامه  داشت مخصوصا بعد از ظهور اسلام، که دشمنی کفار و یهود نسبت به اسلام مزید بر علت شد و انگیزه مضاعفی برای مبارزه با توحید را باعث شده.
 و از طرفی با توجه به مطالب ذکر شده در مورد این خانه (کعبه) امیدی به زنده ماندن اعتقاد به توحید در روی زمین وجود داشت؟؟؟
۴. معمار سازه بزرگ خلقت برای روشن ماندن نور توحید و خفه نشدن آن توسط کفار، محلی را برای مکش هوا و اکسیژن در 1500 کیلومتری شمال این شهر تعبیه کرد.
آری کربلا مجرایی برای تنفس کعبه شد تا راه تنفسی برای کلمه توحید باشد، که اگر این کلمه طیبه زمینه رشد و نمو روی زمین را نداشت قطعا خداوند فرصت زندگی به ابناء بشر در روی زمین را نمی‌داد.
5. حسین از من است و من از حسین، آری من از حسینم که اگر کربلای حسینم نبود نور توحید در کعبه ابراهیمی (علی نبینا و آله و علیه السلام) سالها بود که توسط مشرکین خاموش شده تبدیل به آثار باستانی شده بود.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ فروردين ۹۹ ، ۱۲:۳۰
جعفری

کودک بازیگوش بی اشتهاء

به یادم دارم بحثی را که با دوستان داشتیم درباره اسلام و سبک زندگی، در خلال بحث ها وقتی برنامه کلی اسلام در سه حوزه اعتقادات و اخلاق و رفتار بطوری فشرده و کلی برای دوستان ارائه شد، اعتراضی که شد این بود که فلانی؛ این حرفها را ما قبلا هم شنیدایم و چیز تازه‌ای نیست، مقداری سخن تازه بگو و بقول مولانا:
هین سخن تازه بگو تا دو جهان تازه شود    وارهد از حد جهان بی‌حد و اندازه شود

خاک سیه بر سر او کز دم تو تازه نشد        یا همگی رنگ شود یا همه آوازه شود

 

ارائه برنامه های کامل اسلامی و دل زدگی عده ای مخاطب، بنده را بر آن داشت تا ولو گذرا، نگاهی اجمالی به این مسئله داشته باشم.

مادر است و دغدغه فرزند دارد و نیک می‌داند کودک دلبندش در آستانه رشد است و نیازمند تغذیه مناسب، لذا مادر است و انگشتان هنرمندش در آشپزخانه و غذایی لذیذ و مفید...

اما چه کند این مادر، که هر چه در چنته دارد از هنر آشپزی و ترفندهای کودکانه به کار می‌گیرد نمی تواند این کودک بازیگوش را رام خود کند

چه اینکه کودک مثال ما از اول بد عادت کرده به خوراکیهای کاذب، خوراکیهایی که با جلوه گری هایی حاصل از  چربی و نمک و شکر نه تنها مفید برای رشد نیستند بلکه با ایجاد سیری کاذب، اشتهای حقیقی کودک را منسد کرده و مانع از رسیدن غذای مفید و مقوی پخته شده آن هم به دست مادر مهربان به طفلی می‌شود که تا دیروز در رحم مادر بود و از خون او تغذیه می‌کرد، مادری که الان هم که فرزند را به دنیا آورده، دغدغه رشد کودکش را دارد.

داستان این کودک بازیگوش بی اشتهاء، بی شبهات به جواب این دوستمان نیست (همان کسی که با ارائه برنامه اسلام با کسلی و به حالت خمیازه می‌گوید، اینها را قبلا بارها شنیده ایم چیز تازه بگو)

در حالی که باید دانست نگاه اسلام به انسان، نگاه موجودی ناقص است که باید در سایه سار احکام اسلام و زندگی در دنیای مادی به رشد و کمال خویش برسد.

انسان، این موجود ره‌پیمای راه تکامل، باید بداند؛ قبل از بلوغ به کمال، اگر در بین راه حواسش جمع نباشد، و به خوارک فکری خویش عنایت نداشته باشد (فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى‏ طَعامِه –عبس 24) شیاطین انسی و جنی با طعام و غذاهای کاذب و چه بسا مسموم، اشتهای فطری  و انسانی او را کور کرده، و با طعام فکری مسموم و جهنمیشان (لا یُسْمِنُ وَ لا یُغْنی‏ مِنْ جُوع- غاشیه 7) که نه باعث رشد می‌شود و نه گرسنگی حقیقی انسان را با غذای حقیقی سیراب می‌کنند، این کودک راه انسانیت را از فطرت خویش بیگانه می‌سازند.
و کار به جایی می‌رسد که او معجزه را نمی بیند و به دنبال سحر می‌رود، کدام معجزه؟ کدام سحر؟

معجزه قرآن را نمی بیند که در چند بعد فصاحت و بلاغت، محتوی و معارف، هماهنگی آیات و اخبار غیبی، که همه انسانها را در همه زمانها به مبارزه می‌طلبد که اگر فکر می‌کنید این قران از سوی بشر عادی آورده شده، مثل آن را بیاورید

اسراء 88:« قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى‏ أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ کانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهیرا»

یعنی: بگو: اگر انس و جن گرد آیند تا نظیر این قرآن را بیاورند، مانند آن را نخواهند آورد، هر چند برخى از آنها پشتیبان برخى [دیگر] باشند.

همان قرانی که درمان همه دردهای بی درمان بشر امروز است «یا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَتْکُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ شِفاءٌ لِما فِی الصُّدُورِ وَ هُدىً وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنینَ» یونس57
یعنی: اى مردم از جانب پروردگارتان (قرآن کریم شامل) پند و اندرز براى نجات شما آمد که شفاى دلها است و هدایت و رحمتى است براى مؤمنین

اما کدام سحر؟

وقتی که معجزه دیده کنار رفت، ناخودآگاه میدان به دست ساحران می‌افتد، یک روز سامری با گوساله زرّین زحمات طاقت فرسای موسی کلیم الله را به چالش کشیده و با قوه خیال بنی‌اسرائیلیان بازی می‌کند و یک روز هم ساحران جدید در قالب دیوید کاپرفیل، کریس آنجل و عارف غفوری ... میدان دار این صحنه اند.

و یک روز هم ساحران غربی محتویات بی مغز و توهمشان را در قالب صنایع نرم افزاری و سخت افزاری و با جلوه گری های گوناگون بر یک عده مسلمان مستضعف غالب می کنند.

و این معجزه قران است که چون عصای موسوی این چشم بندیهای کاذب ساحران را ابطال کند و انسان را از یوق زنجیر توهم رهانیده و او را به وادی رشد و کمال یعنی عقل رهنمون سازد و فطرت خفته انسان در عالم توهم را بیدار کند.

اکنون، ماه رمضان چه فرصت خوبی است تا مخاطبان «یا ایها الذین آمنوا» به شستشوی فطرت پرداخته و به پیام، پیام آور خاتم لبیک گفته، فطرت آلوده به وسواسان خناس انسی و جنی را در این ماه پر برکت الهی جلا دهند.

 

۱۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۶ خرداد ۹۷ ، ۱۸:۴۳
جعفری

چندی پیش کلیپی در فضای مجازی دیدم از سخنرانی یک روحانی که در آن علت بارش باران را به فرشتگان نسبت داده بود که نمی دانم مقصود از انتشار این کلیپ چه بود (شاید به نوعی تمسخر روشن فکر مأبانه بوده، شاید هم نه ) ولی نکته اساسی در اینجا به ذهنم رسید که شبهه ای که ممکن است در ذهن برخی ایجاد شود را مطرح کرده و در حد توان پاسخش را تبیین نمایم

اینکه در روایات بعضی از پدیده های به ظاهر طبیعی مثل بارش باران یا حرکت ابرها یا ایجاد باد... به فرشته ها نسبت داده شده در حالی که از لحاظ مادی اینها کاملا علتشان مشخص است که مثلا با تابش آفتاب بر روی آب دریا و شکسته شدن پیوند مولکولی و زیاد شدن نیروی دافعه در اثر انرژی حاصل از حرارت نسبت به نیروی جاذبه بین مولکولی و در نتیجه آزاد شدن و پخش مولکولهای آب در هوا که در اصطلاح به این فرآیند تبخیر می‌گویند، چگونه اینها به فرشته و امور غیر مادی نسبت داده شده است؟؟؟

ما یک سلسله روایاتی داریم مبنی بر اینکه مثلا بارش باران یا حرکت ابر به فرشتگان نسبت داده شده، از جمله در کتاب بحار الانوار ج 56 ص 218 آمده است:
...و خُزّانِ المَطرِ ، و زَواجِرِ السَّحابِ ، و الّذی بصَوتِ زَجرِهِ یُسمَعُ زَجَلُ الرُّعودِ ، و إذا سَبَحَت بهِ حَفیفةُ السَّحابِ التَمَعَت صَواعِقُ البُروقِ، و مُشَیِّعی الثَّلجِ و البَرَدِ ، و الهابِطینَ مَع قَطْرِ المَطَرِ إذا نَزَلَ ، و القُوّامِ على خَزائنِ الرِّیاحِ ، و المُوَکَّلینَ بالجِبالِ فلا تَزولُ ، و الّذینَ عَرَّفتَهُم مَثاقیلَ المِیاهِ و کَیلَ ما تَحویهِ لَواعِجُ الأمطارِ و عَوالِجُها ، و رُسُلِکَ مِن الملائکةِ إلى أهلِ الأرضِ بِمَکروهِ ما یَنزِلُ مِن البَلاءِ و مَحبوبِ الرَّخاءِ

سلام بر فرشتگانی که نگهبان خزانه بارانند، فرشتگانی که ابرها را حرکت می‌دهند بطوری که از صدای حرکت انها صدای رعد و برق شنیده می‌شود و...

این روایت یک قسمت از یک روایتی است طولانی از امیر المومنین علیه السلام که در مورد انواع فرشتگان و کارهایشان، همانطور که می‌بینید پدیده های به ظاهر طبیعی مثل باران، باد، حرکت ابرها به امور ماورایی مثل فرشتگان نسبت داده شده

حال سوالی که اینجا مطرح است این است که وقتی این پدیده ها و علتشان کاملا مشخص است چگونه اینها به فرشته ها نسبت داده می‌شود؟

جواب دقیق به این سوال می‌تواند منجر به حل شبهه ای شود که ارباب کلیسا نتوانست بدرستی جوابگوی آن باشد و شاید بشود گفت یکی از دلائل الحاد بعضی از اندیشمندان آنان در عدم هضم چنین شبهه ای بود و در اصطلاح به اندیشه خدای رخنه پوش[1] the god of gaps انجامید
این اصطلاح بدان معناست که خداوند را رخنه پوش جهل‌ها بپنداریم و هر گاه علت پدیده ای را نمی دانیم، آن را به خواست و اراده خداوند مستند سازیم

چنانکه این نظریه بیشتر به نام آگوست کنت جامعه شناس فرانسوی (1798-1857م) گره خورده است

اگوست کنت بعد از اینکه روند تحول اندیشه بشری را به سه مرحله (ربانی و تخیلی/فلسفی و تعقلی/علمی و تحصلی) تقسیم می‌کند بیان می‌دارد که در مرحله اول بخاطر اینکه انسان به علل پدیدها، جاهل بود آن ها را به پدیده ماروای طبیعی به اسم خدا نسبت می‌داد تا اینکه در مرحله سوم انسان با پیشرفت فکری از وابسته بودن پدیده ها به اراده خداوند در می‌گذرد و به جای چرایی از چگونگی اشیاء سخن به میان می‌آورد بر اساس این دیدگاه هر گاه علم گامی به پیش نهاده خداوند به همان مقدار عقب نشینی کرده و به تعبیر خود اگوست کنت
علم، پدر طبیعت (خدا) را از شغل خود برکنار کرد و او را به انزوا کشاند , در  حالی که از خدمات موقت او اظهار قدر دانی می‌کرد و او را تا سر حد عظمتش هدایت نمود. [2]

و اما جواب شبهه:
جواب این شبهه در نوع دیدگاه توحیدی به جهان آفرینش، و از جمله عالم ماده است، شاید بعضی را باور بر این باشد که رابطه خداوند با عالم خلقت رابطه بنّا با یک ساختمان و بنا است، خداوند این جهان را خلق کرده و آن را بر یک سلسله قوانین ثابت استوار گردانیده و تمام.

طبق این دیدگاه اصل حدوث عالم نیازمند به خداوند بوده و در بقاء نیازی به خداوند نیست، دقیقا مثل ساختمانی که بنّایی آن را ساخته و خودش سالها پیش مرده ولی ساختمان محکم و استوار در جای خویش پابرجاست

در حالی که مستفاد از منابع دینی اعم از آیات و روایات و بنابر نظریه حرکت جوهری  ملا صدرا  رابطه مخلوقات از جمله عالم ماده با خداوند شبیه رابطه نور چراغ با چراغ است، بطوری که اگر یک لحظه چراغ خاموش شود، در همان لحظه نوری هم نخواهد بود.

عالم وجود لحظه به لحظه و آن به آن از خداوند وجود می‌گیرد بطوری که اگر خداوند متعال یک لحظه نظر خود را از عالم بردارد، چیزی از عالم وجود باقی نخواهد بود و به قول بیدل شیرازی

به اندک التفاتی زنده دارد آفرینش را            اگر نازی کند از هم فرو ریزند قالبها

بنابر این عالم ماده با همه قوانین علی الظاهر ثابت و استواری که دارد به مثابه پرده نمایشی است که توسط ویدئو پرژکتور بر روی دیوار به نمایش در آمده که همه وجودش به  لنز ویدئو پرژکتور بستگی دارد که عالم و همه موجودات در آن و قوانین حاکم بر رابطه این موجودات همه و همه مخلوق باری تعالی است

و از طرفی چون عالم ماده تحت سیطره  نظام عالم ملکوت است و این عوالم با سلسله مراتبی که دارند به خداوند متعال منسوب هستند لذا موجودات عالم ملکوت مدبر و تدبیر کننده عالم ماده هستند لذا موجودات عالم ملکوت و عالم ماده در طول هم ممکن است علت به وقوع آمدن پدیده ای باشند یعنی همانگونه که فرمانده دستور می‌دهد و سرباز کسی را می‌زند، این زدن را هم می‌توان به فرمانده نسبت داد و هم به سرباز که هیچ منافاتی با هم ندارند، در مسئله مورد بحث ما هم همینگونه است لذا در یک پدیده ای به اصطلاح طبیعی مثل بارش باران توسط قوانین حاکم بر امور طبیعی شکل می‌گیرد که فرشتگان این قوانین را تدبیر می‌کنند.

 

 

 

 



[1] ایان باربور، علم و دین، ترجمه بهاالدین خرمشاهی ص 52

[2] کلام جدید دکتر حسن یوسفیان

۷ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ فروردين ۹۷ ، ۱۱:۴۸
جعفری

 

 

خورشید پشت ابر

روایتی را جناب علامه مجلسی از کتاب بحار الانوارد ج 52 ص 93

نقل می‌کنند عَنْ جَابِرٍ الْأَنْصَارِیِّ أَنَّهُ سَأَلَ النَّبِیَّ ص هَلْ یَنْتَفِعُ الشِّیعَةُ بِالْقَائِمِ، فِی غَیْبَتِهِ فَقَالَ ص إِی وَ الَّذِی بَعَثَنِی بِالنُّبُوَّةِ إِنَّهُمْ لَیَنْتَفِعُونَ بِهِ وَ یَسْتَضِیئُونَ بِنُورِ وَلَایَتِهِ فِی غَیْبَتِهِ کَانْتِفَاعِ النَّاسِ بِالشَّمْسِ وَ إِنْ جَلَّلَهَا السَّحَابُ.

جابر انصاری از رسول الله (صلی الله علیه و آله) سؤال می‌کند که آیا در زمان غیبت وجود امام غائب برای شیعیان نفعی هم دارد (یا صرفاً غائب است تا زمان ظهورش برسد)

حضرت در جواب می فرمایند: بله، قسم به همان کسی که مرا به نبوت بر انگیخت قطعاً شیعیان از وجودش بهره مند می‌گردند و از نور ولایتش روشنایی می‌گیرند مثل بهره مندی از نور خورشیدی پشت ابر(خورشید پشت ابر اگر چه دیده نمی‌شود ولی نورش به زمین می‌رسد)

با نگاهی اجمالی به تاریخ تشیع و بررسی دقیق  این گروهی که بنیانگذارش خود امیر المومنین (علیه‌السلام) بود که از زمان خلافت امیر المولمنین با تعدادی کمتر از انگشتان یک دست شروع شد تا به امروز ادامه داشته می‌توان به صورت کاملاً محسوس نور ولایت امام عصر عج را دید، مدیریت پشت پرده حضرت اگر نبود بالتبع فرهنگ غنی شیعه بسبب دشمنی‌های تاریخی و من جمله دشمن درجه یک اسلام یعنی یهود قطعاً تا به حال مضمحل شده بود

و وقتی تشیع از بین می‌رفت قطعاً تسنن را قوه‌ای نبود که بتواند در مقابل هجمه دشمن دوام بیاورد و با رفتن اسلام تکلیف ادیان بی‌محتوای دیگر هم که مشخص بود .

لذا برای تنویر بیشتر مخاطبان از کلی گویی بیشتر پرهیز کرده و برای حفظ اختصار به چند نمونه از مدیریت پشت پرده آن غائب از نظر بسنده می‌کنم، منتهی با ذکر یک مقدمه

یکی از هنرهای ائمه معصومین علیهم السلام تبدیل تهدیدهای مختلف که در طول تاریخ تشیع را تهدید می‌کرده  به فرصت بوده است

با اینکه همکاری با ظلمه و کسانی که به ناحق خلافت مسلمین را غصب کرده بودند به شدت در روایات نکوهش شده ولی مواردی بود که امام معصوم (علیه‌السلام) از شخصی خواسته که در همان دستگاه ظلم همکاری کند بلکه بسبب این همکاری، مشکلاتی از شیعیان حل شود، که داستان  علی بن یقطین در زمان امام موسی کاظم (علیه السلام) یکی از این نمونه است وی محدّث، فقیه، متکلّم و از بزرگان شیعه در دوران امام صادق و امام کاظم(ع). وی اهل کوفه و ساکن بغداد بود که بنابر اجازت امام معصوم (علیه‌السلام)  بنا بر شواهد تاریخی و روایی، ورود علی بن یقطین به دستگاه خلافت با اجازه و راهنمایی‌های امام کاظم(ع) بوده است[۷] [۸] تا از ستمدیدگان پشتیبانی کند و یاور شیعیان باشد

وی ‌با تقیه و مخفی کردن مذهب خود به‌ قدری در دستگاه عباسیان نفوذ کرد  تا آنجا که در زمان هادی عباسی جزء وزرای دربار بوده و انگشتر و مُهر خلافت به دست علی بن یقطین سپرده شد

 

بی‌تردید در زمان غیبت نیاز به این نوع روش بیش از زمان حضور امام (علیه السلام) احساس می‌شد، یعنی کسانی از شیعیان در دستگاه جور باشند تا از این طریق بتوانند گرهی از مشکلات دین یا شیعیان را حل کنند که برای رعایت اختصار به دو نمونه علامه حلی و علامه مجلسی اشاره می کنم:

نمونه اول: علامه حلی

در جریان جنگ و جهانگشائی‌های مغول و تسلط این نژاد زرد به کل کشور چین و آسیای میانه و همسایگی آنان با خوارزمشاهیان در ایران و ایجاد اختلاف بین سران مغول با محمد خوارزمشاه که منجر به حمله مغول به ایران و جنگی ده ساله شد که در آخر با غلبه مغول و شکست خورازمشاهیان آنان شمال و مرکز ایران را مورد تاخت تاز قرار دادند و تا فتح بغداد پیش رفتند که در آخر منجر به پایان حکومت خوارزمشاهیان در ایران و عباسیان در بغداد شدو در آخر منجر به ایجاد حکومت ایلخانیان در ایران گشت.

خلاصه با به حکومت رسیدن هشتمین سلطان از سلسله ایلخانیان یعنی اولجایتوکه وی‌ بعداً مسلمان شده و نام سلطان محمد خدابنده را بر خود نهاد که مرکز حکومتش در سلطانیه زنجان بود که وی‌تحت تأثیر علمای اهل تسنن ابتدا پیرو مذهب حنفی بعداً به مذهب شافعی گروید

با حضور علامه حلی در حلقه سلطان محمد و جذبه معنوی و خوش فکری علامه، سلطان محمد را مجذوب خود کرد، و باعث شد سلطان محمد به شدت تحت تأثیر شخصیت علمی و عظمت اخلاقی او قرار گیرد. به خصوص وقتی سردار مغول جلسات علمی با حضور علامه و جمعی از علمای اهل سنت از جمله خواجه نظام الدین عبدالملک مراغه‌ای ترتیب داد و آن جا با غلبه علمی علامه بر آنها، فضایل، مناقب و حقانیت اهل بیت (ع) بیش از پیش بر سلطان مبرهن شد، آن گاه به مذهب تشیع روی آورد و شیعه دوازده امامی شد.

در واقع با این رخداد مهم تاریخی، شالوده مذهب تشیع به دست پرتوان فقیه بزرگ علامه حلی در کشور پهناور ایران برای همیشه پایه‌گذاری شد.

نمونه دوم: علامه مجلسی رحمت الله علیه

از آنجا که منابع اصیل اسلامی باید جوابگوی همه نیازهای فردی و اجتماعی بشر در همه عرصه‌ها (فردی و اجتماعی و سیاسی و فرهنگی ...) باشد و طبق نظر شیعه کتاب قرآن تنها و بدون مبین (روشن کننده مفاهیم) قابل استفاده کامل برای دیگران نیست و لذا تنها راه تبیین برنامه‌ها و احکام الهی در زمینه‌های مختلف استفاده از روایات صادر شده از معصومین علیهم السلام است .

اما همین روایات گرانبها در طول تاریخ مورد حمله و هجمه‌های فراوانی از سوی دشمن بود از جعل حدیث‌های دروغی گرفته تا سوزاندن کتاب‌ها روایی و... در این میان علمایی راستین چوم محمدین ثلاثه یعنی 1. محمد بن یعقوب کلینی صاحب کتاب الکافی 2. محمد بن علی بن بابویه (شیخ صدوق) صاحب کتاب من لا یحضره الفقیه

3. محمد بن الحسن (شیخ طوسی) صاحب کتاب‌ها روایی تهذیب الاحکام  و استبصار

با گردآوری روایات در این چهار کتاب تمام روایات شیعه را در این چهار کتاب گرد آوری کردند که این‌ها منابع اولیه کتاب‌ها روایی شیعه محسوب می‌شود

اما با‌گذشت زمان می‌رفت که این منابع اولیه روایی بنابر عللی مثل گذشت زمان و نبود امکانات امروزی در صحافی و نگهداری چندین جلد از این کتب ... می‌رفت که به فراموشی سپرده شود که در اواخر قرن یازدهم و اوایل قرن دوازهم هجری قمری یعنی آخرین سال حکومت شاه عباس اول (صفوی) مردی پا به عرصه وجود نهاد به نام محمد باقر مجلسی فرزند مجلسی اول یعنی محمد تقی مجلسی

وی ‌نیز با استفاده از موقعیت به وجود آمده و علم دوستی شاهان صفوی به دربار شاه سلیمان صفوی راه یافته و تا مقام شیخ الاسلامی (بالاترین مقام دینی آن روز) پیش رفت و با زحمات طاقت فرسایی که کشید وی‌ فقط برای بدست آوردن کتاب مدینه العلم صدوق که گفته می‌شد در یمن است هدایای گرانبهایی را به دربار یمن فرستاد تا این کتاب گران بها را بدست آورد

 و با زحمت‌های طاقت فرسا توانست با تألیف 110 جلد کتاب گرانسگ بحار الانوار را که جز جوامع ثانویه روایی است خلق کند تا این میراث گرانبهاء الان جوابگوی بسیاری از مبانی اجتماعی و اقتصادی و فلسفی و تفسیری شیعیه باشد و این یکی از افتخارات بزرگ شیعه است که نه مثل بعض اهل تسنن ذوب در حکومت وقت شدند و نه تفکر متهجرانه و خشکی داشتند که باعث شود منابع اصلیشان از بین برود

که به نظر می‌رسد این‌ها از مدیریت پشت پرده‌ای است که توسط صاحب عصر عج الله تعالی فرجه شریف صورت می‌گیرد

البته با مجاهدتهای علمایی بزرگ چه اینکه از پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) نقل است که « أَنَّ عُلَمَاءَ أُمَّتِی کَأَنْبِیَاءِ بَنِی إِسْرَائِیل‏» یعنی علمای امت من در حد انبیاء بنی اسرائیل‌اند، این چه پیامبر با عظمتی است که علمائش در حد انبیاء بنی اسرائیل‌اند، و یهود را این می‌سوزاند تا به دشمنی به اسلام اصیل و تشیع برخیزد

اما چه فایده که خودمان هم از این میراث بی‌خبریم که به قول شاعر قدر زر زرگر شناسد قدر گوهر گوهری

۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۰ اسفند ۹۶ ، ۱۸:۵۴
جعفری

فریاد از افرنگ و دلآویزی افرنگ     فریاد ز شیرینی و پرویزی افرنگ
عالم همه ویرانه ز چنگیزی افرنگ     معمار حرم باز به تعمیر جهان خیز

یا رسول الله ای پرچمدار توحید
اگر تا قبل از بعثت شما و در زمان پیامبران قبل از شما، جهان بصورت جزیره وار مبتلا به کفر و شرک و نفاق بود، از قوم لوط  ابراهیم و ثمود، اصحاب الرأس، اصحاب أیکه و قوم مدین تا نمرودیان و فرعونیان، اما امروز کفر جهانی با قدرت و سرمایه ای افسانه ای در پی تبدیل جهان به دهکده یکپارچه کفر است.

دهکده ای با قبیله های مبتلا به شرک و کفر و سرمدارانی به مراتب  وحشی تر و خونریزتر از نمرودیان و فرعونیان
این قبائل کفر و شرک امروزه به کمک فناوری و اقتصادی که حاصل استعمار و استحمار سرمایه های مادی و فکری و معنوی مستضعفین و پابرهنگان جهان مخصوصا مسلمان است، امروز به فرماندهی شیطان دنبال استحکام نظم نوین جهانی بر مبنای کفر و شرک اند.

یا رسول الله عنوان خاتم الانبیائی ات نشان از آن دارد که ابراهیم و موسی و عیسی ونوح الان شما هستید، و مومنین راستین زیر منگنه کفر و شرک و نفاق ، جانشان به لب رسیده.

یا رسول الله از مسلمانان روهینگیا در میانمار بگویم یا از سرزمین مالک اشتر یعنی یمن، از زادگاه ابراهیم، یعنی الخلیل که امروز زیر پوتین‌های فرزندان یهودیان بنی قریظه‌ای است که در جنگ احزاب به تو خیانت کردند، یا از فرزندان ابوسفیان و بنی مروان برایت بگویم، که سرمایه مسلمانان را به تاراج برده و سینه وسر مسلمانان یمن و بحرین را با سربهای داغ یهود وسرمایه به تاراج رفته مسلمانان می شکافند.

یا رسول الله، خانه کعبه‌ای که روز فتح مکه از بتها پاکسازی شد، دوباره جولانگاه بت های بسیار پست‌تر از لات و عزی شده، و به تبع نور توحید در ظلمت این دهکده کفر و نفاق برای بسیاری قابل رؤیت نیست.

یا رسول الله، سخت تر از غصه سالگرد وفاتت، گمنامی نامت و نام پسر عمت علی است،
یا رسول الله، مگر نه اینکه شما و علی پدر این امت هستید، مگر خودتان نفرمودید:
أَنَا وَ عَلِیٌ‏ أَبَوَا هَذِهِ‏ الْأُمَّة[1]
یعنی من و علی پدران این امتیم،
پس فکری برای این ایتام آل محمد کنید که از دوریتان، خیلی از فرزندانتان دارند عاق شما می شوند، چرا که  غیبت فرزندت به درازا کشید، ظلمت شب غیبت رفته رفته سیاه و سیاه‌تر شد، بسیاری از اراده ها سست گردید و چه دلهایی که واژگون نگشت.

یا رسول الله فرزندت را آماده کن و بفرست تا با زره داود و عصای موسوی و خاتم سلیمانی و بالاخره با ذوالفقار پدرش علی، یوغ ظلم و ستم را از گردنهای مسلمانان و مستضعفان جهان باز کند و از سیاه چال کفر و نفاق به روشنایی توحید رهنمومان سازد، به امید آن روز.

و در آخر شکایتمان را به خود خداوند می بریم که:

اللهم انا نشکو الیک فقد نبینا، صلواتک علیه و اله، و غیبه ولینا، و کثره عدونا، و قله عددنا و شده الفتن بنا، و تظاهر الزمان علینا، فصل علی محمد و اله و اعنا علی ذلک بفتح منک تعجله و بضر تکشفه و نصر تعزه و سلطان حق تظهره، و رحمه منک تجللناها و عافیه منک تلبسناها، برحمتک یا ارحم الراحمین.

بارالها ما به درگاه تو شکایت می کنیم از فقدان پیغمبرت و از غیبت اماممان و کثرت دشمنانمان و کمی تعدادمان و از فتنه های سخت بر ما و غلبه محیط روزگار بر ما پس درود بر محمد و آلش فرست و ما را در همه این امور یاری کن به فتح عاجلی از جانب خود و برطرف ساختن رنج و سختی و نصرت با اقتدار و عزت و سلطنت حقه که تو آشکار گردانی و رحمتی از توجهت که بر همه ما شامل گردد و لباس عافیت که ما را بپوشاند به حق رحمت نامنتهایت ای مهربانترین مهربانان عالم.

 

 

 

 

 



[1] بحار الانوار ج 36ص11

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ آبان ۹۶ ، ۰۷:۲۰
جعفری

در برخورد با دوستان دانشگاهی, در دو رشته فنی و انسانی و با مطالعه احوال بزرگان این دو رشته دانشگاهی در چند دهه اخیر, بیشتر مواقع (نه همیشه) ملاحظه می شود که دانشجویان که در رشته فنی تحصیل کرده اند, اعتقاداتشان قوی تر است نسبت به رشته های انسانی.

از مثال مرحوم پرفسور دکتر حسابی  تا دکتر چمران شاگر ممتاز دانشگاه برکلی کالیفرنیا تا شهید دکتر شهریاری (نابغه هسته ای), و... اشخاص شناخته شده ای بودند که در برخورد با مباحث دینی و عقیدتی نه تنها حالت روشنفکری و نقادی بی پایه و اساس به ارکان دین نداشته اند, بلکه با نگاهی به زندگی آنها می بینی به سان یک مومن متعهد و پایبند به فروع و اصول دین از امثال پرفسور حسابی گرفته که در یک خانه مذهبی درتفرش متولد می شود تا دکتر چمران که تمام زندگی اش وقف مجاهدت در راه اسلام است تا دکتر شهریاری که اول صبح تفسیر رادیویی آیت الله جوادی آملی را هیچگاه ترک نمی کرد, همه و همه اگر اعتقاداتشان بیشتر از یک روحانی نباشد کمتر هم نیست

از طرفی وقتی با برخی (تاکید می شود برخی نه همه) دانشگاهیان رشته علوم انسانی , برخورد می کنی, به همه چیز اعتقاد دارد جز اعتقادات اسلامی.

اینجاست که سوالی که در عنوان نوشتار آمده به ذهن انسان می آید که ریشه این درد کجاست؟

تز اسلامی کردن دانشگاه ها

از سال 1359 که با صدور پیامی از طرف معمار کبیر انقلاب دانشگاه ها به مدت 3 سال برای اسلامی کردن, تعطیل شد تا به الان, برخی گمان کردند, که اسلامی کردن دانشگاه ها به این است که ابتدای کتاب عکس امام ره را چاپ کنند, و در صفحه بعدی دعای فرج را, این یعنی اسلامی شدن دانشگاه!!!
 یا حد اکثر با تفکیک جنسیتی به منتهی دستور امام ره مبنی بر اسلامی کردن دانشگاهها جامع عمل پوشانده اند!

معنای واقعی اسلامی کردن علوم

معنای واقعی اسلام کردن علوم به این است که نظام مترقی توحیدی اسلام بر الفبای علوم چه فنی چه انسانی حکمفرما باشد, بطوری که نگاه به جهان پیرامون از دیدگاه خلقت باشد نه طبیعت.
آیا الان اینگونه است؟؟؟
خیر نه تنها در این زمینه گامی به جلو برداشته نشده, متاسفانه در بسیاری از موارد به قهقرا برگشته و به قول معروف کاتولیک تر از پاپ شده ایم و هر روز که می گذرد, سنگینی سایه شوم سکولاریسم بیشتر از گذشته بر روی علوم دانشگاهی مخصوصا علوم انسانی سنگینی می کند, و لذاست که انسان آروز می کند کاش دانشجویان علوم انسانی نیز تغییر رشته داده و به همان رشته های فنی اکتفاء کنند, و افسار این علم را به اهلش بسپرند.

تقدس دانشگاه کمتر از حوزه نیست اگر...

از دیدگاه فیلسوفا الهی آیت الله جوادی آملی اگر دانشگاه بخواهد اسلامی شود, تقدسش اگر از حوزه بیشتر نباشد کمتر نیست , چرا که آنچه در حوزه علمیه مطرح است قول خداوند است.
 یعنی بحث در این است که خدا چه گفت؟

و آنچه در دانشگاه مطرح است مربوط به فعل خداوند است یعنی دانشگاهی در صدد این است که بفهمد خدا چه کرد؟

لذا بر اهل قلم است تا با تلاش خستگی ناپذیر زمینه اسلامی ساختن دانشگاه ها مخصوصا در حوزه علوم انسانی را بر دوشن کشند, و این حوزه فکری را با چراغ توحید از دست کورباطن های سکولار نجات دهند .

به امید آن روز انشاء الله

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آبان ۹۶ ، ۱۹:۳۲
جعفری
راهی برای تنفس کعبه
مقدمه:
حادثه کربلا دارای جایگاه و منزلتی در دین بزرگ اسلام است که با بررسی روایات موجود درباره خود اباعبدالله علیه السلام و یا درباره این حادثه، می توان به گوشه‌ای از عظمت این حرکت عظیم پی برد.
از جمله روایت که از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله در این زمینه نقل شده گویای این مطلب است، روایتی است که حضرت می فرماید: «حُسَیْنٌ‏ مِنِّی‏ وَ أَنَا مِنْ‏ حُسَیْن»‏  
یعنی حسین از من است و من از حسین هستم
لذا برای روشن شدن گوشه ای از ابعاد این حرکت عظیم، به نوشتاری کوتاه در این مقاله می‌پردازیم
راه تنفس کعبه:
صحبت از مردی بود که بیشتر عمرش را در زندان گذارنده بود بطوری که از موقعی که به دنیا آمده بود تا سن پنجاه سالگی 30 درصد بیرون از زندان و 70درصد بقیه در زندان بسر برده بود، حال به چه دلیل کاری ندارم.
این داستان شبیه داستان خانه کعبه است، زیرا با بررسی احوال این خانه از موقعی که به دست حضرت آدم علیه السلام بنا گذاشته شد و تا بعد از طوفان نوح که به دست ابراهیم نبی بازسازی شد و تا فتح مکه و پاکسازی این خانه از بتها تا به امروز، به این نتیجه خواهی رسید که بیش از 80درصد عمر خانه خدا در دست مشرکان بوده و مقدرای کمتر از بیست درصد در دست موحدان.
حال سوالی که مطرح می‌شود این است که:
به نظر شما اگر وضعیت خانه کعبه به همین منوال ادامه  داشت مخصوصا بعد از ظهور اسلام، که دشمنی کفار و یهود نسبت به اسلام مزید بر علت شد و انگیزه مضاعفی برای مبارزه با توحید را باعث شده. و از طرفی با توجه به مطالب ذکر شده در مورد این خانه (کعبه) امیدی به زنده ماندن اعتقاد به توحید در روی زمین وجود داشت؟؟؟
آری خداوند یعنی معمار سازه بزرگ خلقت فکر این قضیه را کرده بود.
خداوند برای اینکه نور و آتش توحید در خانه کعبه به دست مشرکان خاموش نشود در شمال این خانه در فاصله حدود 1500 کیلومتری در شهر کربلا خانه ای دیگر جهت تنفس توحید بنا گذاشت، تا راه تنفسی برای کلمه توحید باشد، که اگر این کلمه طیبه زمینه رشد و نمو روی زمین را نداشت قطعا خداوند فرصت زندگی به ابناء بشر در روی زمین را نمی‌داد.
نتیجه اینکه:
با توجه به مطالب ذکر شده است که معنای حدیث شریف حسین منی و انا من حسین روشن می‌شود که اگر نهضت حسینی نبود، مجالی برای بعثت نبوی نیز نمی ماند.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آبان ۹۶ ، ۲۰:۱۶
جعفری


هنگامی که ادیان توحیدی چون مسیحیت و یهود دستخوش تحریف گردید، و این دو دین آسمانی(صرف نظر از اینکه در صورت عدم دستکاری هم تاریخ مصرفشان تمام شده بود)، با پیشرفت علم با چالش هایی جدی روبرو گردید ( از جمله عدم انطباق با امور علمی، علم ستیزی، عدم جوابگویی به نیازهای اساسی بشر و...) اندیشمندان حوزه علوم انسانی طرفداران این دین را بر آن داشت تا با تفلسف و فلسلفه بافی کمبودهای بسیار زیاد این ادیان از یک طرف و تناقضات آموزه های دینی از طرف دیگر را جبران کنند.

از طرفی برخی از به اصطلاح اندیشمندان غرب، با توجه به اینکه خودشان با خبر از پشت پرده بافته های دانشمندانشان در مباحث علوم انسانی بودند، و از طرفی با توجه به عدم جوابگویی بافته های بشری در عدم جوابگویی به نیازهای فطری و واقعی بشر، برخی از این به اصطلاح اندیشمندان را به انکار دین و خدا واداشت، و شروع به توجیهاتی در مورد علل گرایش به دین توسط انسانها کردند. و علل گرایش به دین و خداپرستی را عواملی چون ترس و جهل از علل پدیده ها دانستند.

بر اساس این نظریه ، هر قدمی که علم پیش می گذارد، خداوند قدمی به عقب می گذارد و به گفته اگوست کنت :
علم پدر طبیعت و کائنات را از شغل خود منفصل کرد و او را به محل انزوا سوق داد ، و در حالی که از خدمات موقت او اظهار قدر دانی می‌کرد ، او را تا سر حد عظمتش هدایت نمود.[1]

آری آنان با توجه به عدم شناخت خویش و پدیدهای جهان و عدم ارتباط با علوم وحیانی و اکتفاء صرف به پندارهای خود از ابتدا خداوند را در حد یک مفهومی خیالی، برای گریز از ترس یا مرهم کمبودهای خویش پنداشتند، و به نظرشان هر چه علم پیشرفت کرد، دیگر نیازی به خداوند در آن حوزه نبود، و علم کم کم در بسیاری از حوزه ها جانشین خداوند گشته، و خداوند را در بسیاری از حوزه ها به بازنشستگی کشاند.

یکی از تصورات نادرست درباره خداوند ، چیزی است که در فرهنگ غربی خدای رخنه پوش[2] نام گرفته است[3]. این اصطلاح بدان معناست که خدا را رخنه پوش جهل ها بپنداریم و هر گاه دلیل پدیده ای را نمی دانیم، آن را به خواست و اراده خداوند مستند سازیم .

حال خواننده محترم مسلمان را به این نکته توجه می دهم، که خدایی که در دین اسلام به آن اعتقاد داریم که همه موجودات و کائنات شعاع و پرتوی از نور وجود او هستند کجا و خدای رخنه پوش عده ای متوهم کجا؟

 

 

 

 



[1] . مجموعه آثار شهید مطهری ج1 ص 482

[2] . god of the gapcs

[3] . ایان بابور، علم و دین، ترجمه بهاء الدین خرمشاهی، ص52

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ شهریور ۹۶ ، ۲۱:۴۷
جعفری

بعثت پیامبر صلی الله و آله و سلم در حجاز و نشو و نمو و انتشار اسلام از این سرزمین به سایر ممالک، این منطقه (حجاز) را که تا قبل از بعثت پیامبر حیاط خلوت دو امپراطوری قیصر روم و کسری ایران بود به مرکز ثقل جهان تبدیل کرد .

اما دیری نپائید که با ایجاد انحراف در اسلام اصیل بعد از وفات نبی گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم،  محوریت اصلی دین از این سرزمین رخت بربسته و به طرف منطقه بین النهرین سوق پیدا کند، بطوری که شهرهای کوفه و شام ... مرکز اتفاقات تاثیر گذار و تصمیم ساز در جهان اسلام گردید.

در این میان متصدیان اصلی اسلام اصیل ( ائمه اطهار) که همواره در پشت پرده نهال اسلام اصیل را ( که در میان خار و خاشاک های غیر اصیل گرفتار بود) مدیریت می کردند، به فکرایجاد پایگاه و مرکزی جدید برای رشد و نمو اسلام اصیل انداخت.
مستعد ترین مکان برای این کار فلات ایران بود، مردمانی اصیل و حق پذیر و بدون داشتن تعصب جاهلی که خود پیامبر هم درباره شان فرموده بود: لو کان الدین معلقا بالثریا لتناوله رجال من ابناء الفارس[1]  
یعنی: اگر دین به ستاره ثریا بسته باشد و در آسمانها قرار گیرد، مردانی از فارس آن را در اختیار خواهند گرفت
.

که این حدیث آدرسی بود که خاتم النبیین به اوصیائش داده بود که مکان جدید اسلام اصیل ایران است و بس

اولین استارت زمینه ساز هجرت اسلام اصیل از حجاز به ایران با مهاجرت اشعریان کلید خورد ( اشعریان طایفه ای از یمنی های ساکن کوفه که سابقه درخشانی در یاری اهل البیت(ع) داشته‌اند از جمله آنها شرکت در جنگ صفین و قیام مختار بود) . اینها که در پی سختگیری‌های حجاج بن یوسف به شیعیان، از کوفه به قم مهاجرت کردند و قم را مرکز برای سکونت خود و ترویج تشیع در ایران ساختند، و در شهر قم به قدری قدرت یافتند که این شهر از تحت حاکمیت اصفهان خارج کرده و حتی از حاکمان اصفهان مالیات می گرفتند.

از طرفی دیگر با هجرت اجباری فرزند ارشد امام موسی کاظم یعنی امام رضا علیهما السلام به شهر مرو (مرکز خراسان بزرگ) در شمال شرقی ایران که کم کم زمینه برای استقرار اسلام اصیل در مکان جدید آماده شد تا درستی پیشگوئی صادق مصدق ( رسول الله ص) بر همگان آشکار شود.

سفر یکی دیگر از فرزندان امام موسی بن جعفر علیه السلام یعنی حضرت معصومه از مدینه به طرف مرو برای زیارت برادرشان آقا علی بن موسی الرضا علیه السلام و شهادتشان در شهر اشعریان (قم) ستون دوم ترویج تشیع در ایران زده شد.

سفر احمد بن موسی الکاظم علیه السلام

پس از هجرت حضرت امام رضا علیه السلام چون تحمّل فراق برادر برایش ناگوار شد، با جمعی کثیر راهی ایران شد در نزدیکی شیراز گرفتار حیله گری های مأمون شد و احمد پس از نبردی نابرابر به شهادت رسید و این سومین فرزند زندانی بغداد ( امام موسی کاظم بود) که با شهادت ایشان در این نقطه سه ستون فرهنگی در سه نقطه ایران ( خراسان ، قم ، شیراز) توسط فرزندان امام هفتم شیعیان پایه گذاری گردید.

آری با هجرت و جانفشانی و سر انجام شهادت فرزندان و نوادگان امام موسی الکاظم علیه السلام به ایران بود که اسلام اصیل از زادگاهش به فلات ایران هجرت کرد و اکنون ما در کنار این سفره پر برکت نشسته ایم که باید قدر این نعمت را بدانیم، چرا که در غیر این صورت ممکن است شامل کسانی شویم که در آیه 38 سوره محمد خداوند خطاب به اعراب صدر اسلام می فرماید‌: « وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ ثُمَّ لا یَکُونُوا أَمْثالَکُمْ»
یعنی : و اگر از دعوت اسلام سر برتابید، خداوند به جاى شما قومى دیگر قرار مى‏دهد که اصلا از شما اعراب نباشند و مثل شما هم رفتار نکنند.

 



[1] . بحار الانوار ج 58 ص230

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ شهریور ۹۶ ، ۱۱:۱۱
جعفری